تو خواب شیرین و عمیقش غرق شده بود که صدای در بزرگترین ضد حالو بهش زد
احتمالا تو این یه سال اخیر هیچوقت انقدر راحت نخوابیده بود
ولی خب باید میرفت تا ببینه کی داره در میزنه
دستی به موهای جین که همچنان خواب بود کشید و از روی تخت بلند شد و سمت در رفت
به محض باز کردن در نامجون و تهیونگ رو جلوی خودش دید
تهیونگ به نظر راضی نمیرسید و سکوت کرده بود
ولی نامجون سریعا صحبت رو شروع کرد
-صبح بخیر سانا شی...میشه لطفا به جین بگی بیاد؟
باید جایی بریمسانا که از صورتش مشخص بود تازه بیدار شده و چشماش کامل باز نشده بود سرشو تکون داد و لبخند زد
-اوهوم حتمابرگشت و به سمت تخت رفت
به آرومی جین رو تکون داد
-جینی...سوکجینا بیدار شوجین چشم هاشو روی هم فشار داد و بعد هم بازشون کرد
-صبح بخیر...چیزی شده سانا؟سانا که قیافش گیج بود چند بار پلک زد و جواب داد
-تهیونگ و نائب رئیس یونا اومدن دنبالت میگن باید جایی برینجین که متوجه شد احتمال قراره جیمینو ملاقات کنن از روی تخت بلند شد و نفس عمیقی کشید
سمت کمد رفت، لباسشو عوض کرد و موقع بیرون رفتن گفت:
-زود برمیگردیم...فعلاسانا پوزخند زد
-گمشو دیگهجین با خنده از در خارج شد و در آخر سانا دوباره خودشو روی تخت انداخت و اخم مصنوعی کرد
-هوففف من هنوزم خوابم میاد.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.همونطور که سکوت سنگینی اتاق جلسه رو در بر گرفته بود جیمین به محض شنیدن صدای باز شدن در بزاقشو قورت داد
فیلیکس در یک سر میز، سه الهه سمت راست و جیمین سمت چپ نشسته بود
و البته حالا نامجون به محض ورود، در سر دیگه ی میز نشستتهیونگ سعی میکرد به چشم های جیمین نگاه نکنه و بی حرکت وایسته
و اینکارش باعث شد صدای ریوجین دربیاد
-خب خب خب..پس تهیونگ تویی
توهم باید جین باشی
بشینید!جای خالی دیگه ای نبود پس تهیونگ مجبور شد کنار جیمین و روبروی هه سان بشینه
سعی کرد قیافه ی افراد حاضر در اونجا رو آنالیز کنه
دو نفر براش ناآشنا بودن...احتمالا کسی که باهاش حرف زد الهه ی سومه ولی...
کسی که سر میز نشسته بود
اون چشم ها...
خیلی زیاد آشنا بودن!
مطمئن بود اون چشم ها رو قبلا جایی دیده بود
با اخم خفیفی تو فکر فرو رفته بود و نگاهش روی فیلیکس بود تا اینک جین روی شونش زد
-ته...الهه هه سان با توعهسریعا به سمت هه سان برگشت و به نشانه ی عذرخواهی سرشو پایین گرفت
-معذرت میخوامهه سان سرشو تکون داد
-دوباره میگم...
جلسه رو برای این برگذار کردیم که درباره جایگاه شما در اهرام ثلاثه تصمیم بگیریم
ولی قبل از اون...لازمه بعضی چیزها رو توضیح بدم
بزارید اول از همه خودمونو معرفی کنیم
من الهه اول، شین هه سان هستم
الهه فرقه ی فراماسونری
BINABASA MO ANG
دژاوو متحرک (ویکوک)
Fanfictionدنیا همیشه تاریک بوده... فضا همیشه سیاه بوده... ولی این ستاره ها هستن که با نور خودشون تاریکی فضا رو به منبع نور تبدیل کردن...! دقیقا همونجایی که فکر میکنی نورتو از دست دادی یه خورشید به زندگیت اضافه میشه که هیچوقت نورشو ازت دریغ نمیکنه ولی مسئله ی...