صدای خنده های بقیه و داد زدنای تهیونگ میومد
-نهههه تو صورتم نزنششششولی کو گوش شنوا!
هوسوک همون طور که میخندید کیکو تو صورت تهیونگ کوبوندتهیونگ دستشو به کمرش گرفتو با چشم غره گفت:
-من بشینم شما نگاه کنین؟و بعد باقی مونده ی کیکو به صورت آدمای کنارش مالید
تا یک ساعت همینجوری به شوخی و خنده ادامه میدادن و میشه گفت بعد از یه سال واقعا خوشحال بودن!بعد از تولد رفتن تا دست و صورتشونو تمیز کنن که تهیونگ دم در هوسوک رو صدا زد
-هی هوسوک یه دیقه وایساهوسوک لبخندی زد و برگشت
-چیزی شده ته؟تهیونگ سرشو پایین انداخت و نفس عمیقی کشید و بعد از بالا آوردن سرش ادامه داد
-کی قراره سر موضوع خالی بودن محوطه ی اردوگاه بخش B جلسه بزاریم؟حالا لبخند هوسوک رنگ تلخی گرفته بود
-تهیونگ...میدونم همین دیشب فهمیدی جیمین برادرت نبود و هنوز ناراحتی...بیا این چند روزو فقط روی روحیمون تمرکز کنیم برای اینجور مسائل وقت زیاده
باشه؟تهیونگ سرشو به معنای تایید تکون داد و هیونگشو بغل کرد
-بازم برای تولد مرسیو بعد هم از اونجا مستقیم سمت اتاقش رفت که دم در اتاق با کوک که حالا موهاش خیس بود و کنار زده شده بود مواجه شد
قبل از اینک موهاش کنار بره نصف صورتش دیده نمیشد و حالا انگار آدم جدیدی بود!
اجزای صورتش به خوبی همدیگه رو تکمیل میکردن...مثل یه اثر هنرینتونست حرفی بزنه و دست خودشم نبود که محوش شده بود
انتظار میرفت کوک یه دفعه صداش بزنه ولی نه...کوک هم بی اختیار بهش زل زده بود...-از زمین به دو کله پوک
اونا یهویی تغییر حالت دادن و دست پاچه شدن
تهیونگ برگشت و جونگسو رو پشت سرش دید
-جو...جونگسو اتفاقی افتاده؟جونگسو سرشو به نشانه ی تاسف تکون داد و با لحن خنده طور گفت:
-اومدم به عنوان پیک خبری بیکار هوسوک بهت بگم امروز قراره بریم شکار...و اینک من باید این سوالو ازت بپرسم که اتفاقی افتاده که وقتی صدات میزنم جوابمو نمیدی؟تهیونگ که حالا فهمید چند ثانیه دنیای اطرافشو نادیده گرفته بود با لکنت جوابشو داد
-اوه...باشه ببخشید حواسم نبودجونگسو نیشخندی زد و زمزمه کرد:
-حواست نبود یا جای دیگه ای بود..؟-چی؟
-هیچی من دیگه میرم
تهیونگ حالا برگشت و یادش افتاد کوک هم اونجا وجود داشت!
-عه یادم رفت دم در اتاقم منتظرم بودی...چیزی لازم داری؟-اممم...حوله!
آره حوله میخواستم!تهیونگ سرشو تکون داد
-باشه بیا داخل الان برات میارم
STAI LEGGENDO
دژاوو متحرک (ویکوک)
Fanfictionدنیا همیشه تاریک بوده... فضا همیشه سیاه بوده... ولی این ستاره ها هستن که با نور خودشون تاریکی فضا رو به منبع نور تبدیل کردن...! دقیقا همونجایی که فکر میکنی نورتو از دست دادی یه خورشید به زندگیت اضافه میشه که هیچوقت نورشو ازت دریغ نمیکنه ولی مسئله ی...