-باشه کیونگی ،بیا باهم بریم منم چند وقت دیگه باید برای رفتن به اردوگاه آماده بشم میتونی باهام بیای با هیونگ و پدرم حرف میزنم تا اجازه بدن قبل از ۱۰سالگی بیای اردوگاه.
کیونگ با ذوق به بکهیون نگاه کرد
-واقعا هیونگ ؟واقعا بهشون میگی ؟
بکهیون با ذوق سر تکون داد.
-معلومه بچه ،اینجوری بهترم هست منم اونجا تنها نیستم و میتونم اونجا هم بهترین دوستای هم بمونیم.
کیونگسو با چشم های براق و لبخند به لب زیباترین چیزی بود که بکهیون توی تمام زندگیش دیده پس با ذوق پسر تپل رو توی بغلش گرفت و چلوندش.
-اینجوری تا ابد بهترین دوستای همیم.
.................................
-هیونگ
بکهیون وارد اتاق برادر بزرگترش شد و دید که هیونگش داره مطالعه میکنه پس واسه همین صدای در رو نشنیده بود.
جلوتر رفت تا حداقل سوهو ببیندش و متوجهش بشه اما بازم نتیجه ای نگرفت نگاه هیونگش به کتاب قطور روبروش بود اما حواسش جای دیگه پس با زدن روی شونه اش اون رو به خودش آورد.
-هیو...
-خدای من ....بکهیون تو اینجا چیکار میکنی؟
صدای ترسیده هیونگش باعث شد خودش هم بترسه و سریع توضیح بده.
-من در زدم اما جواب ندادی بعد صدات کردم بازم جوابمو ندادی ...پس پس ...
سوهو که فهمیده بود برادرش رو ترسونده موهای لختِ شرابی قرمزش رو نوازش کرد ،سوهو عاشق رنگ موهای بکهیون بود نمیتونست صبر کنه تا وقتی پسر کوچولوی خانواده ۱۸ساله میشه و برای اولین بار میتونه تبدیل بشه صبر کنه گرگ بکهیون با رنگی شبیه به موهاش باید پرستیدنی باشه.
-طوری نیست بک بکی ،تقصیر هیونگه حتما خیلی توی فکرام غرق شده بودم.
بکهیون نامطمئن لبخند زد و سوهو که دلیل اونجا بودن پسر کوچیکتر کنجکاوش کرده بود همین موضوع رو ازش پرسید.
-چیزی شده با هیونگ کاری داشتی؟تو الان باید واسه خواب آماده بشی.
بکهیون مطمئن نبود چیزی که میخواد درسته یا نه ،اینکه بخواد کیونگ رو با خودش به اردوگاه ببره اونم گرگی که هنوز مرحله تشخیص رو نگذرونده درسته یا نه ،این موضوع کاملا خلاف قوانین بود اما بکهیون کی به قوانین اهمیت داده بود که دفعه دومش باشه.
-هیونگ میدونی که من ماه دیگه باید برم اردوگاه
سوهو برای تاییدش سری تکون داد گرچه اصلا دلش نمیخواست بکهیونش پا توی اردوگاه بذاره اونجا یه جورایی ترسناک بود و سوهو همیشه تنها بود و میترسید بکهیون هم اونجا تنها بمونه و موقع تمرینات سختش کسی کنارش نباشه.سوهو همیشه خط قرمز بقیه بود کسی که به محض تشخیص ماهیت گرگش بعنوان جانشین لیدر انتخاب شده بود کسی نبود که بقیه بخوان زیاد سمتش برن ،هرکار زیاد و کمی کیتونست روی آینده همه تاثیر بذاره.
گرچه بعضی ها بیخیال اون خط قرمز شده بودن و سوهو رو اول یه شخص تشخیص میدادن نه لیدر آینده و اینکه رفتارشون باهاش خودشیرینی به نظر بیاد براشون مهم نبود و حالا خوشبختانه همون ها کسایی بودن که مسئولیت آموزش نگهبان ها و مبارزهای آینده رو به عهده داشتن.
-اوهوم ،نگو که از الان بخاطرش ترسیدی روزی که بخوای بری خودم هم باهات میام تا تنها نباشی.
بکهیون جوابی به جمله هیونگ همیشه نگرانش نداد و مردد به حرف اومد.
-میشه ...میشه کیونگ هم باهام بیاد؟
-چی ؟کیونگسو ؟ اون که حتی ۷سالشم نشده
سوهو شوکه گفت و بکهیون رو بیشتر دستپاچه کرد.
-هیونگ اون خودش میخواد ،میخواد از الان جنگیدن رو یادبگیره ...من ازش نخواستم ...خودش گفت ....
-آروم باش بک ،من که نگفتم تو مجبورش کردی.
سوهو با خنده از استرس بانمک برادرش گفت و ادامه داد.
-این قانونیه که پدر بزرگ گذاشته تا سن شروع تمرینا ۱۰سالگی باشه قبل از اون بچه ها خیلی ضعیف و آسیب پذیرن ،شک دارم اگه کسی داوطلب بشه قانون رو دور زد یا نه.
سوهو وقتی قیافه نا امید بکهیون رو دید اضافه کرد
-ولی اگه کیونگسو کسیه که خودش میخواد وارد ارتش و دسته محافظای پک بشه باید خودش بیاد و بهم بگه و من اگه مشکلی ندیدم به پدر راجع بهش میگم.
باشه ؟
بکهیون در جواب برادرش سری تکون داد.
-باشه هیونگ ،فردا حتما بهش میگم که به دیدنت بیاد.
.................................
با صدای تق بسته شدن در پشت سر گرگ 7ساله لبخند بزرگی روی لب های سوهو شکل گرفت.صحبت کردن با کیونگسو برای سوهو زمان زیادی نبرد ،اون بچه ...
سوهو از شروع صحبت هاشون مطمئن شده بود که پسر کوچولوی مو مشکی واقعا خودش میخواد که وارد ارتش بشه و این بکهیون نبوده که با چرب زبونی قانعش کرده تا همراهش بره به اردوگاه.
پس تصمیم گرفت همونطوری که قول داده بود برای صحبت با پدرش پیش قدم بشه. لیدر پک به شدت قانونمند بود اما از طرف دیگه هم معتقد بود هرکسی باید خودش برای سرنوشتش تصمیم بگیره برای همین بود که آلفا و بتاهای اخراج شده از پک سان ریور خیلی کمتر از پک مون بلاد بود.

VOCÊ ESTÁ LENDO
Red Alpha 🐺🌙
Fanficبکهیون پسر کوچیک لیدر پک سان ریور هیچوقت فکر نمیکرد با شناخته شدنش به عنوان آلفا قراره زندگیش دگرگون بشه و پا توی دنیایی بزاره که مقابله با آدمای اطرافش اصلا راحت نیست. Red Alpha 🐺🌙 Genre:Romance,Omegavers،Slice of life,Smut Main Cpl Chanbaek ,Ka...