Red Alpha 18

133 50 11
                                    


لاولی ها میدونم توی ژانر گفتم روزمره ،اما اعتراف میکنم دیگه شخصیتا زیادی دارن واسه خودشونول میچرخن هرکار دلشون میخواد میکنن پس میخوام قدرتم بعنوان نویسنده رو بهشون اثبات کنم پس این چند پارت پرش زمانی زیاد داشتیم و یکم هم فضا قراره انگست بشه.
کی گفته من قراره بی خیال انگست بشم ؟! من اصلا حلقه خریدم برم از ژانر انگست خواستگاری کنم.

*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*

بارش بارون بی رحمانه تن رنجور آلفایی که درد از دست دادن جفتش بشدت ضعیفش کرده بود رو خیس میکرد و بکهیون هیچ جوره نمیدونست چجوری باید هیونگش رو راضی کنه تا از کنار قبر جو نونا تکون بخوره.
الهه ماه واقعا بی رحم بود که دلش اومده بود جوهیون رو ازشون بگیره و سوهیون ۱ساله و نیمه رو بدون مادر و هیونگش رو بدون جفت رها کنه.
سوهو سال ها برای دیدن جفتش صبر کرده بود و گرگ چموشش تن به عشق هیچ کس دیگه ای نداده بود و حالا دنیای بی رحم عشق یگانه اش رو هم ازش گرفته بود.
-هیونگ ،باید بریم دوباره مریض میشی ها..
بکهیون شونه های برادرش که نمیدونست از شدت گریه یا سرما میلرزه رو گرفت و با تمام زورش اون رو از کنار قبری که حالا حفاظ تن خسته نوناش بود تکون داد.
-باید بریم هیونگ فردا دوباره میتونی بیای ،اما الان بارون خیلی شدیده...
کیونگسو که دید تلاش های بکهیون بی نتیجه اس خودش رو به پسر بزرگتر رسوند و هر دو شونه های سوهو رو گرفتن و سمت ارابه هلش دادن.
-اما جوهیون چی؟! اونم خیس میشه بک ...تو که میدونی جوهیون از اینکه خزهاش خیس بشه بدش میومد....من ...
بکهیون تمام تلاشش رو میکرد تا به حرف های هیونگش توجهی نکنه ،یک ماه جهنمی ای که پشت سر گذاشته بودن هیونگش رو ده سال پیر کرده بود و حتی بکهیون هم انرژی ای واسه هیچ کاری نداشت.
روزی که جوهیون رفته بود عقربه های ساعت زندگیشون هم ثابت ایستاده بود.
دوباره و با کمک کیونگسو سوهو رو داخل خونه بردن و بکهیون مسئولیت رسیدگی به هیونگ خیس و داغونش رو به مادرش سپرد چون همه این اتفاقات از سطح تحمل آلفای جوان خیلی بیشتر بود.
..............................
-بک ،موهات رو خشک کن.
کیونگسو حوله کوچیکی روی موهای قرمز بکهیون انداخت و نفس تیزی از عطر تلخ پخش شده توی اتاق کشید و به سرفه افتاد ،هنوز نمیتونست عطر بکهیون رو احساس کنه و فقط یه بوی عجیب با گیرنده های بویاییش در کلنجار بود ،کیونگسو به هرحال بعدا هم نمیتونست خیلی رایحه های بقیه رو احساس کنه اما برای الان این سرفه های شدیدش بود که توجه بکهیون رو بهش جلب کرد و پسر کوچیکتر تذکر داد.
-رایحه کوفتیت بک ...یکم کنترلش کن...
بکهیون هین شوکه ای از فراموشکاریش کشید و سمت پنجره اتاقش رفت.
کنترل فرومون و رایحه اش این روزا سخت تر شده بود و بکهیون کاملا فراموش کرده بود که کمتر از دو هفته تا بلوغ کیونگسو مونده و حس کردن کلی رایحه گنگ و یهویی برای پسر بیچاره میتونه چقدر ترسناک و آزار دهنده باشه ،مخصوصا این حجم از رایحه های تلخ شده زیر سقف این خونه‌.
-متاسفم کیونگی...لعنت به من ،من چه جور دوستی ام که شرایطتت رو فراموش کرده ام ،روزی که قراره گرگت خودش رو نشون بده بزودی از راه میرسه و من فراموشش کرده بودم .....
بکهیون ناامید شده از خودش ادامه داد.
-حتما برات خیلی سخته که یهویی این همه بوی غریبه و عجیب رو حس کنی و حتی نتونی درست تشخیصشون بدی چون هنوزم بلوغت کامل نشده.
کیونگسو کنار بکهیون نشست و دستش رو دور کمر هیونگش حلقه کرد چون با شونه های پهن لعنتیش این کار یکمی سخت بود.
-احمق نباش بک ،من میدونم که شرایطت چقدر سخته بین همه این تویی که قوی مونده و میدونم چقدر با نونا صمیمی بودی و حالا سوهیون ...اون بچه توجه لازم داره پس با کمال میل اجازه میدم کل توجهت بهش باشه ،حداقل 'یخمک' الان بی آزارترین موجود توی این خونس محض فاک اون بچه هیچ بوی عجیب غریبی بجز عطر روغن گلی که باهاش ماساژش میدین نداره.
بکهیون لبخند غمگینی زد.
-وقتی موهاش رشد کردن و اون رنگی بودن نونا میگفت بچه اش توی کیسه آرد افتاده ،به سفیدی سوهو و موهای یخی.
بکهیون قطره اشکی که روی گونش چکیده بود رو پاک کرد.
-من قبلا هیچ گرگ برفی ای ندیده بودم ،هیونگ قسم میخوره که بچه اش بوی برف میده ،اما من نمیدونم برف هم بود داره یا نه؟
-من قبلا دیده بودم.
بکهیون از جواب کیونگسو گیج نگاهش کرد و بتا توضیح داد.
-گرگ سفید رو میگم ،روز جشن هیونگ و نونا بین مهمون های اونطرف جنگل یه امگا بود ...خیلی خیلی خوشگل بود ،موها و پوست سفیدش باعث میشد فکر کنی به یه تیکه پنبه نگاه میکنی و من فجیعا دلم میخواست بدونم واقعا پوستش هم به نرمی پنبه اس یا نه ،اما به لطف تو هیچوقت نفهمیدم.
نصف زمان مهمونی رو که دنبالت گشتم و بقیه اش رو هم که بالای سرت گوشه تختت نشسته بودم تا اگه دوباره زد به سرت بتونم جمعت کنم.

Red Alpha 🐺🌙Where stories live. Discover now