Red Alpha 22

232 44 26
                                    

بکهیون به معنای واقعی کلمه لال شده بود ،نه تنها خبری از بوی نون های تازه خانم وانگ نبود بلکه حتی صدای بازی توله گرگ ها هم به گوش نمیرسید ،از اون وحشتناک تر اینکه حتی صدای ضربه های آهنگر پیر و کارگرش هم روی سندان و فلز گداخته نمیومد و جو شدیدا سنگینی کل محوطه رو در بر گرفته بود.
-این...اینجا چه خبره ؟!
با اینکه هیچ مخاطبی نداشت پرسید و سونگ گیو هم گیج تر از پسر کنارش جواب داد.
-باور کن نمیدونم!
سونگ گیو ضربه آرومی به پهلوی اسبش زد و با کشیدن افسارش اون رو سمت خونه لیدر پک هدایت کرد.وقتی با آلفا بیون که فاصله بین خونه خودش و سوهو رو رژه میرفت روبرو شد اسب رو نگه داشت و خیلی سریع ازش پایین پرید و بکهیون هم مثل یه موجود مسخ شده کارش رو تکرار کرد و پشت سر گیو هیونگش پناه گرفت.
-لیدر بیون
سونگ گیو آلفایی که حتی متوجهشون نشده بود رو صدا زد.
-الهه ماه بلاخره اومدین ؟!
آلفا با دیدنشون با لحن نا آشنایی گفت و عملا سمت بکهیون دوید و با کنار زدن سونگ گیو ،شونه های پسر شوکه شده اش محکم فشرد و به چشم هاش خیره شد.
-پدر!؟
بکهیون ترسیده گفت اما دوهیون توجهی نکرد و فقط مثل یه موجود تسخیر شده به حرف اومد.
-گوش کن بکهیون وقتی وارد خونه بشی قراره چیزای عجیبی بشنوی ولی قبلش باید بهم قول بدی به وظیفه ات در قبال پک عمل میکنی.
بکهیون گیج به پدرش خیره شد‌
-متوجه نمیشم پدر ؟!بهم بگو چی شده ؟؟
آلفا کلافه غرید
-نه!! اول بهم قول بده بکهیون ،بهم قول بده که به تمام وظایفت در قبال پک و مردمش عمل میکنی.
بکهیون و گرگش هردو احساس عجیبی داشتن گرگ پدرش بشدت بی قرار بود و همین پسر کوچیکتر رو هم تحت تاثیر میذاشت متعجب سر تکون داد.
-باشه پدر ،من بهشون عمل میکنم.حالا بهم بگو اینجا چه خبره ؟!
چه اتفاقی افتاده ؟قراره جنگ بشه ؟!
دوهیون لبخند خسته ای زد و با چشم های تغییر رنگ داده شده پیشونیش رو به بکهیون چسبوند و چندثانیه بعد عقب کشید ،زوزه ترسناکی کشید و به چشم های بکهیون که ناخواسته درحال تغییر رنگ بودن و شوکه نگاهش میکرد خیره شد.
-آلفای قرمز از این لحظه تو جانشین من و لیدر بعدی پک هستی ،به وظیفه ات به درستی عمل کن و قسم بخور که قبل از هرچیزی امنیت مردمت برات توی اولویت باشه.
-قسم میخورم !
بکهیون بی اراده گفت و خیلی سریع گرگش دوباره محو شده بود.
-چی ؟!یعنی چی ؟من نمیفهمم اینجا چه خبره پدر؟
سونگ گیو که تا الان تحت تاثیر تسلط آلفای بزرگتر بود با از بین رفتن اون جو تکون شوکه ای خورد و ناباور از چیزی که دیده بود با حرص قدمی جلو گذاشن.
-لیدر بیون این درست نیست شما نمیتونین...
دست دوهیون بالا اومد و آلفای عصبی رو ساکت کرد.
-لیدر سابق ،از الان دیگه بکهیون لیدر این پکه و تو کسی هستی که باید تعلیمش بده و برای هدایت و مراقبت از این مردم آموزشش بده.
-سوهو!...پس سوهو چی ؟! یکی بهم جواب بده ،اصلا سوهو هیونگ کجاست ؟
بکهیون فریاد زد احساس خستگی میکرد حتی اگه چندثانیه بود اما بیرون اومدن بی اراده گرگش ازش انرژی زیادی گرفته بود ،اما فقط نگاه سرد پدرش و چشم های غمگین سونگ گیو بهش خیره شد.
-اینجا چه خبره گیو هیونگ بهم بگو چی شده ؟سوهو کجاست ،تو میدونی چه اتفاقی واسش افتاده ...اون کجاست ؟
بکهیون منتظر جواب نموند و سمت خونه سوهو دوید و با چشم هایی که داشت از ترس پر میشد وسط خونه سردی که یه روزی پر از سر و صدای جوهیون و سوهو بود ایستاد.
-هیونگ ،کجایی؟!
بکهیون ترسیده بود بر خلاف همیشه که این خونه هرچند سرد اما بوی هیونگش رو میداد ،اینبار هیچ نشونه ای ازش نداشت پس وقتش رو بیشتر تلف نکرد و سمت خونه خودشون دوید و اهمیتی به پدرش که خیلی شکسته گوشه ای به درخت بزرگ یادگار مادر بزرگش تکیه داد بود و سونگ گیو که دنبالش میکرد و مثل یه طوطی هی اسمش رو تکرار میکرد نداد و این بار سراسیمه وسط نشیمن خونه پدریش دوید و بازهم سوهو رو صدا زد اما فقط مادرش رو درحالی پیدا کرد که پتوی سوهیون که درواقع متعلق به سوهو بود رو محکم بغل کرده بود و اشک میریخت.
یونا با دیدن پسر کوچیکش با اشک هایی که دوباره از چشم هاش لبریز میشدن سمت بکهیون دوید.
-بک ‌..بک تو اومدی ....بکهیون
آلفای کوچیکتر خیلی سریع و غریضی دست هاش رو دور تن مادرش پیچید .
-مامان ،اینجا چه خبره ؟!
-اون رفته بک ،اون رفته
لونا با چنگ زدن به پیراهن بکهیون دوباره به گریه افتاد و نفهمید که قلب بکهیون یه تپش رو جا انداخته.
-یعنی چی رفته ،هیونگ..هیونگ کجاست ؟!
بکهیون ترسیده بود به حد مرگ ترسیده بود اگه اتفاقی برای سوهو افتاده باشه ... بکهیون دیگه تحمل از دست دادن کسی رو نداشت اینبار دیگه واقعا نمیتونست و از پا درمیومد ،بکهیون نمیتونست با از دست دادن یکی دیگه جون سالم در ببره.

Red Alpha 🐺🌙Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang