Red Alpha 21

134 40 18
                                    


-پسرم!
یونا شوکه گفت و قدم سستی به عقب برداشت.
-دست از سرش بردارین.
لحن کوبنده جونمیون هیچ شباهتی به پسرش نداشت و این یعنی گرگش داشت کنترلش میکرد.
-خواهش میکنم ،به پسرم صدمه نزن.
یونا با ترس گفت و جونمیون رو به خنده انداخت.
-من بهش صدمه نزنم؟
آلفای حقیقی با تمسخر گفت و به لونای ترسیده خیره شد.
-وقتی تمام این سال ها شوهرت باهاش مثل یه توله سگ دست آموز بازی میکرد یا خودت مدام بهش غر میزدی که بدون جفت گشتن براش کار نادرستیه اذیت نمیشد ،صدمه نمیدید؟
قسمت آخر جمله اش رو فریاد زد و سوهیون برای دومین بار توی دقایق گذشته به گریه افتاد و اینبار رایحه نرم و شیرین پدرش اونجا نبود تا آرومش کنه.
-الهه ماه ...سو...جونمیون بدش به من....داری میترسونیش..‌اون.....
-پسر منه ،سوهیون پسر منه چی بهت این حقو میده تا بخوای ازم بگیریش لونای بی مصرف؟
لونا شوکه به پسرش خیره شد این حد از نفرت توی صدای گرگ پسرش..‌لعنت به همه چی چقدر توی این سال ها جونمیون خشمش رو فرو خورده بود؟اونا با پسرشون چیکار کرده بودن؟
-نمیخوام ازت بگیرمش ،فقط اون ازت ترسیده هنوز خیلی کوچیکه و ممکنه رایحه ات بهش صدمه بزنه ،اون نوه ی منه و پسر تو چرا بخوام ازت بگیرمش ،فقط میخوام آرومش کنم.
یونا با آرامش توضیح داد تا گرگ بی منطق و وحشی شده روبروش رو آروم کنه.
جونمیون که از گریه های سوهیون کلافه شده بود و اینکه نمیتونست آرومش کنه هم بیشتر عصبیش میکرد با اکراه بچه رو سمت مادرش گرفت ،به هرحال گرگ جونمیون به مهربونی خودش نبود و نمیتونست با صدای گریه های بچه کنار بیاد یا بخاطرش دوباره توی کالبد جونمیون مخفی بشه اونم وقتی کلی حساب واسه تصویه کردن داشت.
سوهیون عزیزترین دارایی کل زندگیش بود و آخرین چیزی که میخواست آسیب دیدنش توی این شرایط بود ،پس اجازه داد سوهیون توی دست های گرم و امن مادربزرگش یکم آروم بگیره. ،به هرحال خودش هم باید یکم آروم پیش میرفت هنوز انقدر بی منطق نشده بود که به اطرافیان جونمیون صدمه بزنه.
-آلفا بیون ،خوشحالم که توام اینجایی سوهو

تا الان فکر میکردین گرگ جونمیون از پدرش متنفره ؟
اوه این اشتباه بزرگی از طرف شماست ،چون دلخوری جونمیون از پدرش هیچوقت پیوند خانواده رو زیر سوال نمیبره اما رتبه اول منفورترین بطور مشترک از طرف جونمیون و گرگش تعلق میگرفت به پیر و خرفت ترین کیم پک.
اون پیرمرد عوضی توی کل زندگی نکبت بارش فقط بقیه رو با زبون تند و تیزش مورد آزار قرار داده بود و گرگ بی کنترل جونمیون حالا تنها فرصتش رو به دست آورده بود تا انتقام بگیره.
دوهیون با حس کردن بوی تلخی اطرافش شوکه به جونمیون خیره شد و نیشخند پسرش ،در واقع گرگ پسرش چیز خوبی نبود اصلا نبود.
-جون....
دوهیون که شدت گرفتن رایحه تند جونمیون رو حس میکرد سعی کرد پسرش رو آروم کنه اما ...
-ببین کی اینجاست فوضول ترین آشغال دنیا ....
کیم‌ پیر با تردید به آلفای روبروش خیره شد و کمی طول کشید تا گرگ پیرش بوی خطر رو حس کنه و حالا اون چشم های پر از خشم و قرمز بهش خیره شده بودن.
-این...اینجا ...‌‌چه خبره ؟!
کیم پیر با تدس به آلفای قوی روبروش خیره شد و جونمیون میتونست بوی ترس رقت انگیزش رو حس کنه.
-سوهو .‌‌پسرم آروم باش
جونمیون نیشخندی از حرف مرد زد "پسرم" ؟
جونمیون خوب خبر داشت که اون حرومزاده چطور بین مردم پک سعی داره وجهه اش رو خراب کنه و حالا که ترسیده بود چه زود صمیمی شده بود‌.
-اوه پیرمرد ،انگار خیلی زود ترسیدی.
جونمیون قهقهه زد .
-حتما چیزای زیادی برای ترسیدنت از من هست که انقدر زود خودت رو باختی.
-دوهیون ....یه کاری کن....اینجا چه خبره....سوهو چی شده؟
جونمیون با نیشخند سمت پدرش چرخید.
-میدونستی این موش کثیف ،خونه به خونه توی پک راه افتاده بود و داشت تلاش میکرد هم من و هم تو رو جلوی مردممون ضعیف نشون بده تا نوه اش رو جونشینمون کنه ؟
دوهیون با تعجب به پسرش خیره شد.
-میره پیش مردم و خیلی راحت شروع میکنه به گفتن‌اینکه لیدر خیلی بی دست و پاس و پسرش انقدر به درد نخوره که الهه ماه کلی طولش داد تا بهش یه جفت بده و چون لیاقتش رو نداشت جفتش رو از دست داد.
دوهیون هین شوکه ای گفت و جونمیون درحالی که پنجه اش به یقه کیم پیر گره میخورد ادامه داد.
-گیو هیونگ رو تهدید کرده که یا باید بهش کمک کنه یا کاری میکنه ووهیون از پک اخراج بشه.
جونمیون نیشخند زد و به چهره شوکه آلفای پیر خیره شد.
-چیه فکر میکردی سونگ‌گیو بهم‌ نمیگه و تو میتونی مخش رو بزنی و کودتا راه بندازی پیرمرد مزخرف؟!
آلفا کیم با نفرتی که جایگزین ترسش شده بود زیر دست جونمیون کوبید و ازش فاصله گرفت.

Red Alpha 🐺🌙Where stories live. Discover now