بکهیون آخرین کاسه ای که شسته بود رو کنار بقیه روی سبد حصیر گذاشت لعنت بهش چرا ظرف شستن انقدر سخت بود.کمرش رو کش و قوس داد و با شنیدن کلی ترق و تروق چشم هاش گرد شد.
هفته قبل اون امگای بدجنس با دیدن بکهیون کنار سونگ گیو نیشخند زده بود و خیلی راحت قبول کرده بود بکهیون توی کارها بهش کمک کنه اما بعد از رفتن سونگ گیو با چشم های ریز شده بهش گفته بود که باید فقط ظرف ها رو بشوره چون بهش اجازه نمیداد طرف غذاهای عزیزش بره.
حالا اینجوری هم نبود که بکهیون بخواد آشپزی کنه وقتی حتی آب رو هم نمیتونست بجوشونه اما دیگه شستن اینهمه ظرف نامردی بود.
-هیونگ
با شنیدن صدای کیونگسو سمتش چرخید.
-من میزها رو پاک کردم باید بهم جارو بدی تا کف رو هم تمیز کنم.
بکهیون حوله کوچیکی که باهاش دستش رو خشک کرده بود کنار گذاشت.
-لازم نیست کیونگی ،خودم انجامش میدم.الکی خودت رو خسته نکن...اصلا چرا هنوز اینجایی باید توی تختت باشی اگه جونگده هیونگ توی تخت نبیندت بازم تنبیه میشیم.
کیونگسو کنار بک روی زمین نشست .
-به مربی کیم گفتم و اونم بهم اجازه داد بعضی وقتا بیام کمکت به هرحال چیز زیادی هم نمونده تا ۲هفته تموم بشه و کارهات زیادن.
بکهیون لبخند زد و پسر کوچیکتر رو توی بغلش کشید.
-عاشقتم کیونگی ...تو محشری
قهقهه پسر مو مشکی توی فضای خالی پیچید و سکوت شب رو شکست.
-بیا باهم جارو بزنیم و زودتر بریم بخوابیم فردا قراره سونگ گیو هیونگ بهمون اجازه بده با خنجر چوبی بجنگیم.دلم میخواد زودتر بتونم با شمشیر تمرین کنم.-کیونگ دستات رو تمیز بشور
بکهیون درحالی که جارو و سطل رو توی کمد دیواری جا میداد تقریبا داد زد و سمت خروجی سالن غذاخوری رفت.کیونگسو چند لحظه زودتر رفته بود تا دست هاشو بشوره.
با باز کردن در متعجب به کیونگسو که هنوز کنار درایستاده بود غر زد.
-چرا نرفتی پس ؟
بکهیون از تک پله چوبی پایین اومد و سیخونکی به کیونگسوی خشک شده زد.
-حواست کجاست فسقل؟
-هی داری دلمو میشکنی یعنی نباید قبل از بقیه منو ببینی ؟
بکهیون با شنیدن اون صدای نفرین شده پلک هاش رو بست و اه کشید.
-داشتم فکر میکردم این چند روز کدوم گوری بودی که پیدات نشده بود.
با حرص گفت و سمت آلفای گوهی که روبروش به درخت تنومندی تکیه زده بود چرخید.
-واو یعنی دلت برام تنگ شده بود بیبی؟!
یونگچول با لبخند چندشی گفت و باعث اخم بکهیون شد.
-میدونی تنها وقتی دلم برات تنگ میشه که بدونم جنازه ات رو بیرون دروازه ول کردن تا وحشیا تیکه پاره ات کنن.
یونگچول خنده متعجبی کرد و دستش رو روی قلبش گذاشت.
-خدای من بک بکی داری دلمو میشکنی.
بکهیون کیونگسو رو با حرص جلو هل داد.
-بجنب کیونگ باید زودتر بریم.به حد کافی خستم و حوصله سر و کله زدن با احمقا رو ندارم.
-هی هی ،کجا به این زودی بچه ؟
با شنیدن صدای تقریبا غریبه ای از روبروشون بکهیون و کیونگسو با تعجب به بتای تازه وارد خیره شدن و بکهیون فقط با چند ثانیه فکر کردن هوشین رو به یاد آورد کسی که همیشه وقتی بچه بود اذیتش میکرد و یونگچول برای نجاتش خودش رو میرسوند.
-میبینم که واسه خودت رفیق پیدا کردی؟
اسم گروهتون رو چی گذاشتین فوضولای کونی ؟
بکهیون نمیدونست چرا امشب انقدر حرص و نفرت توی حرف هاش حس میکرد اما بلاخره که نمیتونست همیشه لال باشه.
-اینجارو هیونگ انگار این توله امگا زبون باز کرده
هوشین با تمسخر خندید و نزدیک بکهیون اومد و تنها کاری که بکهیون تونست بکنه کشیدن خودش جلوی کیونگسو بود نمیتونست اجازه بده بچه ی بیچاره دوباره بخاطرش صدمه ببینه.
-نفرت انگیزه
یونگچول با دیدن حرکت بکهیون با حرص گفت ،همیشه از اینکه توجه بکهیون رو روی اون کوتوله بدرد نخور میدید حرص میخورد.یعنی بکهیون از موجودات ضعیفی مثل کیونگسو خوشش میومد اونا مزخرف و به درد نخور بودن اگه بکهیون از کسایی با قدرت یونگچول خوشش نمیومد مشکل خودش بود چون یونگچول مطمئن بود کاری میکرد که بکهیون عاشقش بشه.
با حرص در حالی که بکهیون در حال چشم غره رفتن به هوشین بود جلو رفت و با تمسخر گفت.
-میدونی که این یه قانونه و دوتا توله از یه دسته نمیتونن باهم باشن.
پس دوتا امگا هیچ شانسی ندارن مخصوصا دوتا امگای بند انگشتی مثل شماها.
بکهیون ناچار چرخید و دوباره کیونگ رو پشت سرش کشید.از وضعیتی که توش بود حس مزخرفی داشت ،میدونست از پس یه آلفا و بتای مزخرف تعلیم دیده اونم همزمان برنمیاد و ترس آسیب دیدن کیونگسو هم همه چیز رو بدتر میکرد.
-چی از جونم میخوای جو یونگچول ؟
بکهیون درمونده اما با حرص گفت و یونگچول با لذت از گیر انداختن پسر جلو رفت و درحالی که پوست بلوری گونه موقرمز رو لمس میکرد نیشخند زد.
![](https://img.wattpad.com/cover/313887359-288-k814186.jpg)
YOU ARE READING
Red Alpha 🐺🌙
Fanfictionبکهیون پسر کوچیک لیدر پک سان ریور هیچوقت فکر نمیکرد با شناخته شدنش به عنوان آلفا قراره زندگیش دگرگون بشه و پا توی دنیایی بزاره که مقابله با آدمای اطرافش اصلا راحت نیست. Red Alpha 🐺🌙 Genre:Romance,Omegavers،Slice of life,Smut Main Cpl Chanbaek ,Ka...