Red Alpha 13

176 62 13
                                    

بکهیون با احتیاط از پنجره اتاقش پایین پرید و توی دلش از سونگ گیو هیونگ تشکر کرد که بهشون تمرینات سختی داده تا الان بتونه راحت از طبقه دوم بدون آسیب دیدن بپره.
سریع خودش رو پشت بوته بزرگ از ادریسی مخفی کرد و به اطرافش نگاه کرد ۱ساعتی از شروع خیلی زود هنگام جشن گذشته بود یعنی واقعا مردم پک هیچ کاری نداشتن که همه اینجا جمع شده بودن.
بکهیون مطمئن بود به حد کافی خودش رو به بقیه نشون داده و بعد به بهانه اینکه خسته شده خودش رو توی اتاقش حبس کرده بود به هرحال راستش رو هم گفته بود به حد مرگ خسته بود تبدیل شدن اونم دیشب نصفه شب وقتی طبق معمول با کیونگ از خونه زده بودن بیرون خیلی ازش انرژی گرفته بود و هرچی هم کیونگسو غر زده بود که تازه از سواری چند ساعته اش برگشته کی بود که اهمیت بده ،مشکل کیونگ بود که دلش واسه جونگین جونش تنگ شده بود و برگشته بود اردوگاه وقتی میدونست چند روز بعد باید دوباره برگرده.
به طرز حیرت آوری حیاط پشتی تا محدوده حصار کشی شده خالی بود و انگار کسی به همچین جای خلوتی علاقه نداشت بکهیون از خاصیت گرگ ها که دوست نداشتن تنها باشن ممنون بود ،پس کوله اش رو روی شونش محکم کرد و با سریع ترین قدم های عمرش سمت حصار دوید و از روش پرید و از صدایی که درست کرده بود با حرص لبش رو گاز گرفت.
دوباره اطرافش رو چک‌کرد ،شانس باهاش یار بود و صدای بلند موسیقی که یه جورایی بیشتر خود نمایی برای ورود لیدر و مهمان های پک مون بلاد بود باعث شده بود همه افراد پک برای شرکت توی مهمونی نامزدی لیدر بعدی حاضر باشن و صدایی نشنون همینطور محوطه مسکونی یه جورایی خالی باشه البته که نگهبان ها اونجا بودن نمیشد ریسک کرد سونگ گیو هیونگ هرچندتا از تار موهاش که از چنگال محکم سویون نجات پیدا کرده بود رو خرج تنظیم بهترین زمانبندی و مکان برای نگهبان ها کرده بود تا شرایط رو ۱۰۰ برابر همیشه امن کنه که حضور مهمانای ویژه هم بی تاثیر نبود و سونگ گیو میخواست قدرت جنگیش رو به رخشون بکشه.
بکهیون هیچ وقت گرگ های مون بلاد رو ندیده بود البته که اون خودنماها چیزی واسه دیدن نداشتن همین الانم میدونست اونا چون خون خالصن خودشون رو از گرگ هایی شبیه اونا خیلی بالاتر میبینن و بکهیون حاضر نبود به همچین موجودات مزخرفی خوش آمد بگه ،اکثر مواقعِ جلسه ی بین لیدرها داشت خیلی حرفه ای از موقعیت استفاده میکرد تا محیط اطراف پک و خارج از دیوارها رو بگرده و جشن نامزدی یک یا دو سال پیش پسر کوچیک لیدر که اسمش سوهان یا یه چیزی شبیه بهش بود رو هم به بهونه تمرین همراه با جونگین پیچونده بود به هرحال تا وقتی سوهو راجع به نقشش توی مدیریت پک تصمیم نمیگرفت بکهیون تمایلی به درگیر کردن خودش توی کارها نداشت چه بهتر که میتونست بی دردسر ول بچرخه.
با نفس تیزی بخاطر استرس و دویدن نشست و با مخفی شدن پشت حصار خونه کیونگسو خودش از دید نگهبانی که توی محوطه میچرخید مخفی کرد و بعد از رد شدنش با نهایت سرعت دوید.
اینکه توی نقشه های سونگ گیو سرک کشیده بود بهترین کار زندگیش بود و خیلی راحت با دور زدن جای نگهبان ها حالا آزادانه توی جنگل بود ،گرچه هنوزم توی محوطه پک باقی مونده بود اما اینکه هیچ سر و صدایی به غیر از آواز خوندن پرنده ها نمیشنید خودش بهترین چیز براش بود ،دلش میخواست بتونه بره بیرون دیوارها اما میدونست کلی نگهبان سانت به سانت دیوار رو پوشش میدن و اونوقت گیر میافتاد خیلی هم راحت ،پس تحقیقاتش میتونستن منتظر بمونن و حالا فقط یه مسیر تکراری برای حرکت انتخاب کرده بود جایی که توی اولین گردشش با کیونگی پیداش کرده بود.
به تق و تق صدای کفی کفشش روی جاده خاکی گوش داد و لبخند زد بلاخره اینجا میتونست با آرامش قدم بزنه و از هوای آزاد و صدای پرنده ها لذت ببره ،بکهیون طرفدار اساسی سکوت و تنهایی بود و اینکه تمام وقت توی پک یا توی اردوگاه همهمه به راه بود براش بیشتر یه شکنجه بود تا محیطی برای آموزش.
.................................
خودش رو به بیخیالی زد و امیدوار بود مورچه یا حشره ای از درخت تصمیم نگیره وارد لباسش بشه .پاهاش رو دراز کرد و با گاز زدن به سیب سبزی که به سختی همراه یه سری خوراکی دیگه صبح زود از آشپزخونه کش رفته بود چشم هاش از طعم ترشش با لذت بسته شد و با یادآوری ووهیون هیونگ که همین بو رو داشت لبخند زد .
کمی اطرافش رو نگاه کرد و چشم هاش میخ به سنجاب های خاکستری ای که داشتن سر یه بلوط دعوا میکردن شد اون کوچولوها با دم های خزی و کیوتشون قبلا تفریح جالبی براش بودن دنبالشون میدوید اما هیچوقت حریفشون نمیشد براش سوال بود که جیبوم چه وقتی بچه بودن و چه الان چطور انقدر راحت اونا رو میگرفت.

Red Alpha 🐺🌙Où les histoires vivent. Découvrez maintenant