Red Alpha 19

127 49 7
                                    


کیونگسو پشت در ایستاد و با استرس نفس گرفت اینکه با بکهیون دعوا یا قهر کنه چیز عجیبی نبود اونا عملا شبیه سگ و گربه ای بودن که هم دشمن همن هم دوست هم و اگه یه روز صبح اونا رو در حال تیکه پاره کردن هم میدیدی و شب در حال بگو بخند اصلا جای تعجب نداشت.
اما هیچوقت چنین برخورد بدی باهم نداشتن ،هیچوقت از نظر احساسی بهم آسیب نزده بودن ،کیونگسو میدونست که بکهیون چقدر روی جفت داشتن و محدود شدن حساسه و بهش اون حرف رو زده بود گرچه خودش هم به حد کافی از این جفت داشتن ضربه خورده بود اما دیگه به حد چند سال قبل از جفت داشتن متنفر بود و تاکید فقط روی نفرت از جفت آینده جونگین بود.
کیونگسو دقیقا ۳سال پیش فهمید که عاشق جونگین شده و حسی که بهش داره اون کراش عمیقی که فکر میکرد نیست.
"جونگین" هیونگی که همیشه اطرافشون بود تا هروقت توی دردسر افتادن کمکشون کنه و پایه تمام خرابکاری هاشون باشه.هیونگی که برای اولین بار کنارش مشروب خوردن و باهاش شب رو تا صبح توی جنگل بیدار موندن.
گرچه صمیمیت بینشون از وقتی که کیونگسو توی دعوا با یونگچول زخمی شده بود شروع شد اما کیونگسو اینو حس میکرد که جونگین باهاش نسبت به بکهیون راحت تره و اونا بیشتر دوتایی باهم وقت میگذروندن تا ۳تایی.
همه چیز از وقتی توی یکی از دعواهای روتینشون با اون آلفای حرمزاده مچ دستش در رفته بود شروع شد کیونگسو زمان برای درمان نیاز داشت و این یعنی استراحت و تمرین نکردن اما سعادت تعطیلات فقط برای خودش بود طبق معمول بکهیون تنهایی تنبیه شده بود تا باری روی دوش دوستاش نباشه و کنار سونگ گیو هیونگ به کارهای اردوگاه رسیدگی میکرد.
پس کیونگسو با عذاب وجدان تنها یه گوشه میشست و تمرین های سخت و طاقت فرسای جونگین رو تماشا میکرد و به این فکر میکرد که پسر روبروش خیلی جذابه !البته که جونگین جذاب بود بیخود که دلش رو نبرده بود اما احساس کیونگسو اوایل فقط یه حسادت شدید بود ،حسادت به کامل بودن جونگین
بعد به درجه کراش زدن ارتقا پیدا کرده بود یه کراش خیلی خیلی بزرگ و درست ۳سال پیش روز تولد جونگین وقتی تمام امگاها واسه داشتن توجه کمک مربی جدید سر و دست میشکستن کیونگسو مطمئن شد که حاضر و آمادس تا با خون هرکسی که به جونگین نزدیک میشه حمام کنه پس به هیچ عنوان اونو به کسی نمیباخت و درست یک هفته بعدش بود که درست جلوی چشم هاش یه آلفا و یه امگا توی اردوگاه متوجه شدن جفت همدیگه ان و زمزمه های پر از نا امیدی بتاهایی شبیه خودش رو شنید که از نداشتن جفت حسرت میخورن ،حقیقت یه بار دیگه با مشتی گره خورده توی صورتش کوبیده شده بود کیونگسو برای همیشه یکه و تنها بود و باید یه روز با کسی که هیچ علاقه ای بهش نداشت ازدواج میکرد و همینطور توی جشن نامزدی و مارک کردن جفت جونگین بعنوان یه دوست حاضر میشد ،زندگی مگه میتونست از این قشنگ تر باشه؟!
-میخوای همینجور دم اتاقمون بایستی ؟!
صدای جیبوم بتا رو به خودش آورد و کیونگسو با حرص به پسر پشت سرش چشم غره رفت ترسیده بود خب.
-بجای چشم غره رفتن به من برو ازش معذرت بخواه و تمومش کن.
-بهت گفته که دعوا کردیم؟
در جواب جمله بی خیال پسر بزرگتر متعجب پرسید و جیبوم سر تکون داد.
-مگه اون احمق هیچوقت از مشکلاتش حرف زده که دفعه دومش باشه ؟
فقط حدس زدم که بحث کردین هیچ کسی جز تو نمیتونه باعث بشه اون هیولا ساکت و غمزده یه گوشه بشینه ،پس آره حدسش راحته که دعوا کردین و انگار درست زدم به هدف یه کاریش کردی که اونقدر داغونه و خودت هم عذاب وجدان گرفتی.
کیونگسو سری تکون داد الان حتی بیشتر هم عذاب وجدان پیدا کرده بود.چون جیبوم خیلی صریح به اینکه چه تاثیری روی بکهیون داره اشاره کرده بود.
جیبوم بدون اینکه به اتاقشون بره راه برگشتن به حیاط روبروی خوابگاه رو پیش گرفت باید به اون دوتا وقت میداد باهم حرف بزنن و الان میتونست بره و به جفت لوسش سری بزنه.
...............................
-کیونگ بسه ...اخ ...ای لعنتی این قلقلک نیست.
بکهیون بین خنده و ناله هاش از نفس افتاده غر زد و پسر کوچیکتر رو روی تخت کوبید و نفس راحتی کشید.
-مطمئنم انگشتت رفت توی کلیه ام
بکهیون نالید و پهلوش رو ماساژ داد تا دردش کم بشه.
-بیخیال نازنازی
کیونگسو خندید و روی تخت نشست تا موهاش رو مرتب کنه.
-هیچ میدونی چندتا تار خاکستری توی موهام ظاهر شده.
یهویی گفت و بکهیون کنجکاو و هیجان زده سمتش چرخید.
-چی ..بذار ببینم ،فاک حق با توِ شاید گرگت دو رنگ باشه و حالا که موقع بیرون اومدنشه داره رنگ اصلیش رو نشون میده.
کیونگسو سری تکون داد و با خم کردن سرش اجازه داد هیونگش بیشتر بین موهاش جست و جو کنه و به کنده شدن چندتاشون بین انگشت های اون قرمزی بدجنس اهمیت نداد.

Red Alpha 🐺🌙Where stories live. Discover now