22

4.3K 564 772
                                    

تهیونگ مشغول بررسی پرونده ی جونگ کوک بود و حواسش از دنیای اطرافش پرت شده بود
اصلا باورش نمیشد که الان بیست روز از اشنایی شون گذشته .
انگار همین دیروز بود که جیدن تو سالن داشت داد و بیداد میکرد و کولی بازی درمیورد
باید پروندشو مرتب میکرد و اتفاق هایی که تو این چندوقت افتاده بود و روند بهبود و همچنین پیشرفتشو مینوشت
خوبی این تیمارستان این بود که زیر و روی پرونده فقط دست خودش بود و هیچکس به جز خود دکتر حق چک کردن پرونده مریض رو نداشت

جونگکوک هم رو به روش، روی صندلی نشسته بود و نگاه پوکرش همه جا میچرخید
تهیونگ به حیاط اورده بودتش تا آب و هوا عوض کنه ولی انگار جونگکوک اون غار تاریک و کوچیکشو ترجیح میداد
و خب اینجوری میتونست خیلی روی روحیش تاثیر گذار باشه.
دائم اون پایین بود و اونجام رسمن هیچی نذاشت. تاریک و دلگیر بود...

با رسیدن فکری به ذهنش، چشماش برق زد و ذوق زده از جاش پرید
″اینهههه″

جونگکوک بخاط بهم خوردن ناگهانی سکوت اخمی کرد و سمتش برگشت

تهیونگ لبخندی زد و دوباره سرشو تو پرونده فرو کرد

متوجه این شده بود که جونگکوک از یهویی ریکشن نشون دادن و یهو داد زدن بدش میاد ولی دست خودش نبود

وقتی صدای نفسای عصبیشو شنید ، با کنجکاوی سرشو بلند کرد و چشمش به صحنه ی خنده دار روبروش افتاد و به سختی سعی کرد خندشو جمع کنه.
یه پروانه پررو همش میخواست روی دماغ جونگکوک بشینه و البته جونگ کوک هم از اون پررو تر بود و بهش این اجازرو نمیداد
دائم با دستش پسش میزد ولی پروانه از جلوی صورتش کنار نمیرفت

تهیونگ خندید و بالاخره پرونده رو بست و روی صندلی گذاشت. بلند شد و رفت روی نمیکت کنارش نشست
″چرا نمیخوای بشینه روی دماغت؟″

جونگکوک همونجوری که اونو پس میزد با اخم سمتش برگشت

تهیونگ لبخند زد و بهش نزدیک تر شد
″دوسش نداری؟″

جونگکوک دوباره با دستش اون پروانه رو پس زد و اصلا به حرفای تهیونگ اهمیت نمیداد

تهیونگ دستشو جلو برد و اجازه داد اون پروانه روی انگشتش بشینه
با خوشحالی سمت جونگکوک برگشت و بهش لبخند زد
″نگاش کن چقدر خوشگله″

چشم غره ای رفت و سرشو چرخوند تا چشمش به تهیونگ و اون موجود رو مخ نیفته

تهیونگ با ارنجش ضربه ای به بازوش زد
″چرا حیوونارو دوست نداری؟″

جونگکوک از سر لجبازی متقابلن با ارنجش به بازوی تهیونگ زد

تهیونگ از این رفتار پچگونش خندش گرفت
این واقن الکی قد کشیده بود وگرنه مثل بچه ها باهات لج میکرد

تهیونگ پروانه رو نزدیک تر برد تا بهتر بتونه ببینش
همونجور که به پروانه خیره بود لب زد
″واقن حیون قشنگیه
خیلی جالبه ها″

the window of lifeWhere stories live. Discover now