سوم شخص
درحالی که صورتش از اشک هاش خیس شده بود، طبیب رو صدا کرد و حالا پیرمرد مشغول معاینه بود....
یونگ:خواهش میکنم بگید که حالش خوب میشه
_تشخیص من مسمومیته سرورم....
لازم نبود حرف دیگه ای بزنه تا متوجه واقعیت بشه....
سورا میخواست مسمومش کنه اما متاسفانه، هوسوک اون نوشیدنی لعنتی رو خورده بود....
زبونش بند اومده بود و نمیتونست چیزی بگه....
سورا تا اینجا هم پیش رفته بود؟؟
میخواست بکشدش؟؟
اما اونکه بهش کاری نداشت....اون حالا زندگی خودش رو داشت و دیگه به جونگسو مثل قبل توجهی نمیکرد که اون دختر به خاطرش دست به همچین کاری بزنه، پس چرا؟؟
از جاش بلند شد و به طرف میز وسط اتاق رفت....
دمنوش سرد شده رو به بینیش نزدیک کرد و با استشمام بوی گل صد تومانی اخماش تو هم رفت....
فنجون رو به دست پیرمرد داد تا بفهمه حدسش درسته یا نه...._بوی گل صد تومانی میده، مطمئنا با عصاره این گیاه مسموم شدن....
یونگی خودش رو لعنت میکرد که چرا مثل همیشه میلی به خوردن نوشیدنی مورد علاقش نداشته، اگر فقط قصد نوشیدنش رو داشت؛ میتونست بوی عجیبش رو تشخیص بده و مانع هوسوک برای خوردنش بشه....
_باعث تعجبه که از چنین گیاهی برای مسمومیت استفاده شده، چون اکثرا این گل رو به ظاهر زیباش می شناسن نه موارد دیگه از جمله سمی بودنش؛ هرکسی که اینکار رو کرده کاملا به این موضوع واقف بوده که افراد زیادی متوجه سمی بودن عصاره این گل نیستن و اینطوری تشخیص علت مسمومیت سخت میشه....
یونگی دستاش رو مشت کرد و کنار هوسوک نشست....
سورا به خودش جرئت چنین کاری داده بود؟؟
حالا چطوری میخواست ثابت کنه که کار اون بوده؟؟
مسلما هیچکس حرفش رو باور نمیکرد...._عصاره این گیاه در صورت برخورد با پوست یا بلعیده شدن، عوارض زیادی مثل سرگیجه و سردرد، تاری دید، خشک شدن یا ترشح بسیار زیاد بزاق دهان، بسته شدن راه گلو، التهاب پوست، حالت تهوع و ضعف و همچنین تپش بالای ضربان قلب رو به همراه داره....
YOU ARE READING
REMARRIAGE OF THE QUEEN
Historical Fiction{COMPLETED} اون شرط کرده بود.... که تنها همسرش باقی بمونه.... که کسی رو جایگزینش نکنه.... ولی اون گوش نکرد.... تنها کاری که میکرد، تحقیر کردنش بود.... چرا باید بازم تحمل میکرد؟؟ اون میخواست بره.... با مردی که علاقش رو بهش ثابت کرده بود بره و زندگی ب...