یونگی غر زد: _ دوساعته تو اتاق چیکار میکنن؟ اماده شدن پسرا اینه، اماده شدن دخترا چقدر طول میکشه یعنی؟ صدای هوسوک از اون طرف در اتاق شنیده شد: _ مین فاکینگ یونگــــی نذار دهنمو باز کنــــم و بگم کههههههه... صدای سوکجین حتی نذاشت هوسوک جملشو تموم کنه: _ هوپـــییییی فحش ندههههه تهیونگ و جونگ کوک یاد میگیرن! کوین با غرغر گفت: * چرا داد میزنن؟ مگه فاصلمون چقده؟! یونگی با تمسخر گفت: _ اوخی! بچه هاااا داد نزنین کوین جون النگوهاش میشکنه! 😐 کریس خندید که با نگاه غضبناک کوین خنده اش قطع شد. نامجون نگاهی به ساعتش کرد: + به نظرم کافیه دیگه بیایین بر.. حرف توی دهنش، با دیدن سوکجین توی چهارچوب در ماسید. موهای مشکی سوکجین حالا صورتی شده بودن و پیرهن سفیدی که دکمه های اولشو باز گذاشته بود ترقوه های برجستش و پوست سفیدشو نشون میداد. یونگی با دیدن مات موندن نامجون و استایل جدید سوکجین، چشمکی حواله ی دستیاراش کرد که از دید کوین دور نموند. تهیونگ با دهانی باز گفت: * واو! سوکجینی خیلی خوشگل شده! مگه نه آپا؟! نامجون فقط اب دهنشو قورت داد ، حتی پلکم نمیزد که مبادا این تصویر زیبا محو بشه. جیمین دستشو دوربازوی یونگی حلقه کرد. _ خب دیگه پاشین بریم پایین ملت میخوان اتیش بازی کنن.. یونگی یورا رو بغل کرد و با جیمین خارج شدن. هوسوک هم تهیونگ وجونگ کوکی که دست تهیونگو محکم گرفته بودُ با خودش برد.. سوکجین لبخند زد و نامجون حس کرد قلبش تلپی از توی قفسه ی سینش افتاد.. _ بریم؟! + ب.. بریم..البته کوین با حرص خودشو کنار نامجون قرار داد، نامجونی که هنوز توی شوک اون الهه ی زیبایی بود. به محوطه رسیدن، بچه ها بازی میکردن و از عر طرف صدای اهنگ و شادی شنیده میشد. عده ای وسط میرقصیدن.. سوکجین با دیدن هوسوک اینا پیششون رفت.. بعد از کمی صحبت با دوستاش تصمیم گرفت سری به پسراش بزنه.. با دور شدن سوکجین، یونگی به نامجونی که سرش توی گوشیش بود نگاهی کرد و بعد از چند دقیقه نوتیفی از توییتر براش اومد!
К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.
К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.
