نامجون با بالاتنه برهنه روی تخت دراز کشیده بود و با لبخند به کارهای جین نگاه میکرد جین هر سه دقیقه یک لباس از کمد بر میداشت و بعد با حرص روی تخت پرت میکرد
نامجون: عزیزم به اندازه کافی لباس ها رو تنبیه کردی بگو چی ذهنت رو درگیر کرده؟
جین با کلافگی پیرهن آبی رنگی رو مچاله کرد و به سمت نامجون پرت کرد و گفت: من نمیتونم یونهی رو تحمل کنم؛ اون خطرناکه
نامجون که کاملا متوجه داستان شده بود گفت: جینا چیز خاصی نیست؛ اون اتفاق خیلی وقته که گذشته
جین درحالیکه روی تخت مقابل نامجون نشست گفت: اما وقتی یه دختر دبیرستانی اون کارهارو انجام میداده فکر میکنی الان چه کار هایی از دستش برمیاد؟
نامجون از تخت بلند شد و روبه روی جین ایستاد؛ به صورت نگرانش نگاه کرد و گفت: جیمین رو قبول داری؟
جین نگاه گیجی به نامجون انداخت و گفت: آره معلومه منظورت چیه؟
نامجون در حالیکه صورت جین رو بین دستاش گرفته بود با جدیت گفت: فکر میکنی به تصمیماتش تسلط داره یا نه؟
جین دستانش رو روی دستای نامجون که هنوز روی صورتش بودن گذاشت و به چشمان نامجون نگاه کرد
جین: میدونم میدونم اما نگرانم ما نمیدونیم یونگی چجوری تربیت شده اما بالاخره اون بچه یونهی هست یا نه؟
نامجون: منم نمیدونم اون چطور شخصیتی داره اما اون پسر وو هیوک هم هست
جین: من هنوزم نگرانم
نامجون: زمان همه چیز رو مشخص میکنه و مطمئن باش جیمین تصمیم درستی میگیره
جین از تخت بلند شد و مقابل نامجون ایستاد
نامجون به آرمی لب هاش رو روی لب های جین قرار داد و جین اجازه داد نامجون بوسه رو بدست بگیره؛ نامجون دست چپش رو به کمر جین رسوند و با دست راستش صورتش رو نگه داشت ،جین دو دستش رو پشت کمر نامجون قرار داد و بهم گره کرد--اوهوم اوهوم
جین و نامجون به سرعت از یکدیگر جدا شدند و به در ورودی اتاق نگاه کردند
جیمین: عذر میخوام مزاحم شدم اما کاپیتان بیش از سه بار تماس گرفته
و گوشی نامجون رو که توی دستاش بود تکون داد
نامجون با عجله به سمت جیمین رفت و روبه جین گفت: بهش گفته بودم برای ساعت 16 مجوز پرواز بگیره
جین: من نمیدونم اون خلبان کوفتی الان چرا زنگ زده اما تو جناب پارک جیمین، مدیر عامل شرکت جی تک و نابغه تکنولوژی، در زدن بلد نیستی؟!
جیمین که کمی به خاطر دید زدن والدینش هیجان زده شده بود گفت: جناب کیم از زمانی که من یه امگای دماغو بودم جلوی من همدیگر رو میبوسیدید چطور شده الان خجالت کشیدین و در ضمن در باز بود؛ برای در زدن اول باید در بسته باشه!
YOU ARE READING
happy Life
Romanceامگا بودن همیشه یه نقطه ضعف نیست! جیمین امگایی بود که الگوی خیلی از آلفاها و بتاها بود؛ چه برسه به امگاها که براش جون میدادن افتخارات مین یونگی: دیدن هر روز صبح پارک جیمین، خوردن هر وعده غذایی با پارک جیمین، زندگی کردن با پارک جیمین، شنیدن صدای خنده...