میونگسو در حالیکه گربه پشمالوی سفید رنگ توی بغلش رو نوازش میکرد به آرومی گفت: عزیزم الان بهتری؟
و گربه با کش و قوس بدنش جواب داد.میونگسو دوباره با لبخند به نوازش گربه ادامه داد.
هه سان در حالیکه روی مبلمان سه نفره زرد رنگ مقابل تخت مخصوص معاینه حیوانات نشسته بود گفت: عشق بازیت تموم نشد؟
میونگسو: نه تموم نشد؛ نونا چرا سرکار نیستی؟
هه سان: امروز به خودم مرخصی دادم تا روی مقاله جنجالیم کار کنم
میونگسو: چرا امروز خبر قرار گذاشتن پارک جیمین و مین یونگی رو پخش نکردی؟
هه سان در حالیکه به فنجون سفید رنگ قهوه اش نگاه میکرد گفت: واقعا به اندازه این گربه هم سیاست نداری!
میونگسو: همه که مثل شما مارگارت تاچر نیستن!
هه سان با لبخند به میونگسو نگاه کرد و گفت: متشکرم به عنوان تعریف میپذیرمش، کمی قهوه خورد و ادامه داد: اگر امروز خبرش رو منتشر میکردم با کمی پیگیری، مضنونین بشدت محدود میشدند
میونگسو با کلافگی گفت: خسته نشدی از کاراگاه بازی؟
هه سان بدون توجه به مینگسو ادامه داد: و خیلی سریع به اون تعداد خبرنگار محدودی که توی مراسم بودند شک میکردن و من اینو نمیخوام
میونگسو بار دیگه به هوش هه سان غبطه خورد؛ با صدای آویز بادی در ورودی کلینیک، هر دو به سمت در ورودی نگاه کردند دختر امگایی حدودا 25 ساله با موهای قهوه ای تیره در حالیکه یک تاپ توسی رنگ بهمراه کت کوتاه صورتی و شلوار مشکی رنگ به تن داشت وارد کیلینیک شد
دختر امگا با لبخند تعظیمی به میونگسو کرد و گفت: روزتون بخیر آقای دکتر حال گاتو چطوره؟
میونگسو گربه رو در آغوش دختر قرار داد و گفت: خوش آمدید؛ حالش کاملا خوبه و فقط دلتنگ شما بود! و البته حتما خمیر مالت گاتو رو فراموش نکنید میدونید که گربه ها چقدر حساسن
دختر امگا در حالیکه صورتش رو به صورت گربه نزدیک کرده بود و مشغول نوازش کمرش بود؛ گفت: بله حتما، من چند روزی سفر بودم و متاسفانه مادرم خمیر مالت گاتو رو فراموش کرده بود؛ من همیشه مراقب پسرم هستم!
هه سان در حالیه با لبخند پرسید: میتونم بپرسم چند سال داره؟
و با سر به گربه اشاره کرد
دختر امگا: گاتو شش سال داره
هه سان: بنظر کوچکتر میاد رشدش هنوز کامل نشده؟
میونگسو: نونا اینطور نیست این گربه از نژاد مانچکین هستش که پاهای کوتاه، سر گرد و چشمان درشت ویژگی هایی هستش که این نژاد رو دوستداشتنی کرده
YOU ARE READING
happy Life
Romanceامگا بودن همیشه یه نقطه ضعف نیست! جیمین امگایی بود که الگوی خیلی از آلفاها و بتاها بود؛ چه برسه به امگاها که براش جون میدادن افتخارات مین یونگی: دیدن هر روز صبح پارک جیمین، خوردن هر وعده غذایی با پارک جیمین، زندگی کردن با پارک جیمین، شنیدن صدای خنده...