قلب حرف میزنه یا مغز؟

412 115 51
                                    

یونگی: الهه ماه لطفا راهی بهم نشون بده! من این بار هم نتونستم شماره تماسش رو بگیرم!!!

نفس عمیقی کشید و دوباره به میز مقابلش نگاه کرد و ناگهان امید دوباره به نگاهش برگشت

یونگی: الهه ماه واااقعا متشکرم

و با برداشتن دعوتنامه کرمی رنگ افتتاحیه نمایشگاه مادرش بلافاصله با عجله به سمت خروجی رفت!!

یونگی: بازی ها رفت و برگشتیه جیمین شی!!!!

چند قدم تا در خروجی فاصله نداشت که یکدفعه ایستاد

-بهتره فورا نرم؛ ممکنه مزاحمش باشم

چند قدمی عقب رفت و نگاهی به خودش انداخت

-آره... یه دوش می‌گیرم... بعد میرم

و به سمت اتاق های طبقه بالا رفت.


با ورود جیمین به خونه تیلور فعال شد

تیلور: سلام جیمین، مخ زنی چطور بود!؟

جیمین بلافاصله به طرف راهروی سمت راست ورودی رفت و جلوی اتاق دوم ایستاد

جیمین: تیلور تونستی متوجه بشی جین هیونگ چی رو پنهان میکرد!؟

تیلور: تعداد لایه های کد گذرای  بشدت زیاد بود و هنوز وقت میخوام

جیمین وارد اتاق کارش شد، رنگ دیوار ها خاکستری رنگ و مبلمان راحتی مقابل میز کار سفید رنگش، به رنگ توسی و سفید بود؛ دکور سمت راست اتاق دارای قفسه های سفید و قهوره ای رنگی بود و چند کتاب به صورت نامنظم روی قفسه ها قرار گرفته بودن
به سمت صندلی گیمینگ مشکی- کرمش رفت و با فعال کردن سیستم، مصمم به صفحه نمایش نگاه کرد.

جیمین: تیلور قفل مرکزی اتاق رو فعال کن  تا نتونستم پرده از این پنهان کاری بزرگ بردارم بازش نکن!

تیلور: میخوای آهنگ هیجانی هم برات بگذارم!

جیمین چشمی چرخوند و گفت: با هم شروع به شکستن کدها می‌کنیم و بعد...
دستانش رو محکم بهم زد و ادامه داد: اونوقت.....

تیلور: میتونم از اتاق بریم بیرون؟

جیمین: با وجود تو اصلا شانسی برای بیرون رفتن ندارم!

جیمین:سرباز آماده

تیلور: در خروجی قفل شد! قربان دستور حمله بدید

جیمین انگشتانش رو روی صفحه قرار داد

جیمین: حمله....

happy LifeWhere stories live. Discover now