𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟎𝟐🍷

635 94 28
                                    

اشک چیست؟!

اشک همان درد پنهان شده است.
اشک همان کلمات ناگفته و حرف های نگفته ی دل پر دردمان است.
حرف هایی که صادقانه از چشم هایمان خارج میشوند و مانند مُرده ای درون زمین دفع میشوند.
اشک ها پرواز نمی کنند...اشک ها سقوط میکنند...
با این حال همچنان کسانی هستند که میگویند اشک ها به سمت خدا سفر میکنند.
خدا در قلب است...نه در آسمان و نه در زمین...
اگر اشک ها به سمت خدا سفر میکنند پس چرا از قلب هایمان جدا میشوند و از چشمانمان خارج؟

درد چیست؟!

درد همانند شکلات تلخیست با درصد های متفاوت..
خوشمزه اما همچنان تلخ است...
گاهی بقدری تلخ میشود که نوشیدنی ای همراهش نوشیده میشود و بظاهر تلخی اش را کم میکند...
اما ذات شکلات همچنان تلخ است...
همانند درد.
گاهی درد لذت بخش و گاهی غیر قابل تحمل خواهد بود...گاهی نادیده گرفته میشود اما وقتی رشد کند بقدری کمرشکن خواهد بود که توان هضم آن را نخواهیم داشت.
و آنجاست که قضاوت شروع میشود و از دهان اطرافیان کلماتی کنارِ هم چیده و با نقطه ای در اخر کلمات، جمله ای خبری تحویل میدهند...بی آنکه بدانند آن خبر درست است یا غلط.

اما باید ایستاد و مقاومت کرد...باید ایستاد و درکنار این مردم و حرف هایشان زندگی کرد...چون اگر اینگونه نبود اکنون تو، تنها انسان روی این زمین بودی؛ بی آنکه مردمی برای قضاوتِ تو وجود داشته باشند.

~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.

موبایلش را بیرون کشید و با همان مرد جوان تماس گرفت؛

?:بله قربان؟

تهیونگ: برو دنبالش. حواست بهش باشه. اگه یه تار مو ازش کم شه از چشم تو میبینم. درضمن نذار بفهمه کسی دنبالشه.

?:به روی چشم قربان. پشیمونتون نمی کنم.

تهیونگ: امیدوارم. خبری از سئول نشد؟

?: راستش قربان سوهو در به در دنبالشونه..مثل اینکه از اون محله رفتن و صاحب خونه هم خبری ازشون نداره.

تهیونگ: همسایه، دوست، آشنایی چیزی؟

?: آشنا و فامیلی که اینطور بنظر میرسه ندارن. همسایه ها هم طبق گفته سوهو اطلاعات زیادی نداشتند و فقط یه جمله رو تکرار میکردن.

تهیونگ:چه جمله ای؟

?: اینکه بعد از فوت پسرشون و تشییع جنازه اش از این محل رفتند و تا حالا هیچ خبری ازشون نشده.

تهیونگ:تشییع جنازه؟ هه جالبه...پسرش رو دستی دستی تو گور کرده. باشه...خبر جدیدی شد بهم اطلاع بده.

?: بله چشم.

تماس به پایان رسید و پوزخند ترسناکی روی لبانش شکل گرفت.

تهیونگ:احمق...تو چجور پدری هستی که اینکار رو با پسرِ زنده ات کردی؟ شما ها لایق مردن هم نیستید.

I'm in pain 2Where stories live. Discover now