𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟎𝟖🍷

462 80 8
                                    

دکتر فاستر: جین...

جین: نمی تونم دکتر...از خونش بیرونم کرده. چجوری حواسم بهش باشه وقتی اینقدر لجبازه؟

دکتر فاستر:جین نذار مثل ۲ سال قبل بشه. باز اگه تنها شه و توی خلوت خودش باشه ممکنه حالش بدتر بشه.

جین:باور کن خودم هم میخوام برم پیشش...نمی خوام اشتباهِ ۲ سال پیش رو تکرار کنم ولی حتی در خونش رو به روم باز نمی کنه.

دکتر فاستر: خوب گوش کن جین...امروز که تعطیله، هیچ. باهاش حرف بزن برای فردا. فردا حتما باید بیاد پیشم تا معاینه اش کنم. دادگاه هم بیشتر از این بهم مهلت نمیده.

جین: بهش میگم. فکر نمی کنم مخالفتی کنه وقتی بدونه خواسته ی کوکه.

دکتر فاستر:هعی. بخاطرش حاضره تا بالا ی دار هم بره. امیدوارم بیماریش و حال و اوضاعش بهتر از قبل شده باشه، چون جین...می دونی که نمی تونم به دادگاه دروغ بگم. همین که عهده ی اینکار رو به من دادند خیلی مشکوکه. مطمئنم که میدونن تهیونگ بیمار خودمه. شاید دارن منو هم آزمایش میکنم.

جین:مشکلی نیست دکتر...

دکتر فاستر: راستی میگم از جونگکوک چخبر...نمی تونی یکاری کنی اونم فردا یا یروز دیگه بیاد تا ببینمش. ترسم از اینه که بیماری فرضی اونم اوج بگیره و...مجبورش کن بیاد جین. پرستارِ کوک حرف های زیادی راجب حرکاتش و ترس هاش زده و من یه حدس هایی میزنم. ولی تا نبینمش نمی تونم درست تصمیم بگیرم.

جین:تلاشمو میکنم.

دکتر فاستر:با اجازه من باید برم. فعلا.

جین:خدانگهدار دکتر. مراقب خودتون باشید.

دکتر فاستر:همچنین.

~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~

جونگکوک:بس کن هیونگ...من ن‌ِ می یا‌م.

هوسوک:کوک، عزیزِ من این بخاطر سلامتیه خودته.

جونگکوک:چه بخوام چه نخوام قرارهِ یه بیماری ای بچسبونه بهم. پس وقت خودتو هدر نه هیونگ.

هوسوک:من نمی فهمم برا.....

رایلی:باباااا ببندیددددد

با دادِ رایلی هر دو پسر ساکت شدند و نگاهشان را از چشمان خوفناک رایلی گرفتند و به نقطه ی نامعلوم خیره شدند.

رایلی:دو ساعته پشت سرهم دارید ور ور میکنید. سرم رفت. یا مثل آدم باهم دیگه حرف بزنید و یا من هر دو تاتونو از این خونه بیرون میکنم.

جونگکوک:خونه منه سرکارخانم.

رایلی:من میشورم و میسابم، بعد تو ادعای ارث میکنی؟

جونگکوک:خب..خب..

رایلی:از چی میترسی؟

جونگکوک:هان؟

I'm in pain 2Where stories live. Discover now