𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟎𝟑🍷

542 84 4
                                    

ابتدا آهنگی پلی کنید دوستان...
من خودم دارم Glimpse Of Us از Joji گوش میدم. اگه خواستید همینو پلی کنید

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

با خستگی از بیمارستان بیرون زد و بی توجه به مردمی که در اطرافش بودند تا حد امکان دهانش را باز کرد و خمیازه کشید.

هوسوک دیشب به رایلی خبر داده بود که فردا به خانه ی شخصی کوک برود و حالا مسیرش دور تر شده بود.

رایلی: این پسر کون نشستن نداره. هی اینور هی اون ور. بتمرگ سر جات دیگه.

کیفش را باز کرد و از دیدن محتویات درونِ کیف دهان کجی کرد.
اوضاع کیفش از زندگی اش بدتر بود.

دستش را درون زباله دونی اش چرخاند و یکی یکی محتویات را کنار زد؛
پوست شکلات...آدامس...دستمال...نوار بهداشتی( که هوسوک جان زیارت کردند)...و بالاخره پول

چند دلار باقی مانده که با کاغذ مچاله شده تفاوتی نداشت را در دست گرفت و بشکنی زد.

رایلی:خوبه...حداقل می تونم تو تاکسی یه چُرتی بزنم.

○دقایقی بعد○

رایلی: هی کوک...خیلی دارم خودمو کنترل میکنم که بوتت رو رنده نکنم. کدوم خری ساعت ۸ صبح تاکسی گیرش میاد. اصلا تو چرا کپه ی مرگت رو تو خونه ی هوسوک نمی ذاره...بیچاره هوسوک کم مونده کونتو بشوره ولی همش ناز داری. چه غلطی کردیم پرستارت شدیم.

دست به دعا شد و ادامه داد؛

رایلی: مسیح قول میدم اگه تاکسی گیرم بیاد دیگه دنبال کون کسی نباشم...ولی تو یه مرامی کن و از این بدبختی ما رو بکش بیرون. بیمارستان بدون تهیونگ حال نمیده...هعییی وازلین بزنَن به زندگیمون که کار از تف گذشته.

~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~.~

با زدن رمز وارد خانه شد و بی اعتنا به ساعت و همسایه ها صدایش را بلند کرد؛

رایلی:کوووک؟داشِ گلممم؟

سکوت

رایلی:قهرماااان؟

...

رایلی:حلاااال زاادهه؟

...

رایلی:بسلامتی مُردی؟

بعد از بستن در، از راه رو عبور کرد و وارد پذیرایی شد.

رایلی: مثل اینکه خونه نیس...مسیح خودت پلیدی رو ازش دور کن و مراقبش باش.

روی کاناپه دراز کشید و نگاهش را به سقف داد.

قبل از هجوم افکار به ذهنش به خواب رفت و خستگی اش را بر طرف کرد.

خیلی وقت بود متئو را به کل فراموش کرده بود...شاید وقتی برای فکر کردن به او نداشت...یا شاید هم دیگر دلش با او نبود.

I'm in pain 2Donde viven las historias. Descúbrelo ahora