112

661 84 62
                                    

تهیونگ:میشنوم..؟

سکوت، تنها پاسخی که دریافت کرد!

تهیونگ زیر لب فحش رکیکی نثار مزاحم پشت خط کرد و به قصد قطع کردن تماس تلفنش را از گوشش فاصله داد اما...

_هنوزم همونقدر گستاخی...

آن صدا...آن صدای لعنتی...اشتباه شنیده بود دیگر...امکان نداشت!

_مثل مادرت!

چگونه از قبر بیرون آمده بود..توسط کدام معجزه ی نفرت انگیزی از گور بیرون کشیده شده بود...

تهیونگ:پدر..؟!

_کارت خوب بود پسرم.

پسرش! چطور جرات میکرد آن میم مالکیت را وقیحانه شاملِ حالِ تهیونگ کند. کدام پدر که "پسرش" تهیونگ باشد؟ این دیگر چه خزعبلاتیست؟

تهیونگ:ت..تو..تو..

_خوب توی دام انداختیش.بهت افتخار میکنم!

از چه حرف میزد؟ از که حرف میزد؟ شکار که بود که شکارچی اش تهیونگ باشد؟

تهیونگ:از ک..کجا پیدات شد ح..حرومزاده؟

بقدری خشمگین بود که دندان هایش با بی رحمی روی هم ساییده میشدند و کلمات را با حرصی آشکار بیان میکرد.
و حالا صدا خنده پدر حرامی اش کافی بود تا چشمانش نیز با انزجار بسته شوند و مغزش آژیر هشدار را به صدا در آورَد؛

_اوه پسرم! فکر نمیکردم چند سال نبودم باعث شه هر مزخرفی رو به زبون بیاری.

آن کثیفِ پست به گذشته اشاره میکرد...به کتک هایی که نثار تنِ بی گناه تهیونگ و مادرش میکرد و مستانه به دردهایشان میخندید...حرامزاده خودِ بی وجودش بود.

دستان تهیونگ مشت و از شدت لجن بودن پدرش به لرزش افتاده بودند. خشم همراه خون در بدنش در جریان بود و هر لحظه اندام بیشتری را از آن خود میکرد.

تهیونگ:منم فکر نمی کردم اینقدر پست فطرت باشی که از اون دنیا هم بندازت بیرون! هر چند که تو لیاقت جهنم هم نداری...

_و تو تهیونگ؟ تو لیاقت بهشتی شدن رو داری؟

کاش دهانت را بسته بودی نامرد! بهشت تهیونگ در همین دنیا بود. بهشت تهیونگ آغوش جونگکوکش بود و بس!

تهیونگ: آموزه هات رو زیر سوال نبر پدر!

_درسته پسر...تو دانش آموز خوبی هستی. میدونی اینو کِی فهمیدم؟

I'm in pain 2Where stories live. Discover now