𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟏𝟒🍷

435 64 48
                                    

اوکی گایز چیزی که قبل از شروع پارت باید بگم اینه که قراره خیلی خیلی سردرگم بشین.
و تمام داستان رو ممکنه فراموش کنید.
لطفا قبل از هر چیزی ۲ پارت قبل رو یه نگاهی بیندازید تا کمتر دچار مشکل بشیم. و همچنین اگه توی درک این پارت و پارتا آینده مشکلی پیش اومد نگران نباشید. همون طور که قبلا گفتم داستان به طور عجیبی کاملا تغییر کرده و فهم قضیه سخت تر از سخت شده.
در پارت آینده قضیه‌ی پیش اومده به طور کامل از زبان شخصیت جدیدی که وارد داستان خواهد شد، گفته میشه و جای نگرانی نیست.
-دوستدار شما؛سودا
_________________________________________________

هوسوک بلافاصله پشت سیستم نشست و تمام تمرکزش را برای ردیابی آدرس آن خراب شده توسط تماس گرفته شده گذاشت.

_پسر...خیلی زجه نزن صداتو نمی شنوه.

تهیونگ: عوضی چیکارش کردی؟

_فعلا جای نگرانی نیست، فقط یه گوشمالی ساده است...ولی قول نمیدم همینجوری بمونه.

نگاهش را به هوسوک داد و با دیدن علامت دست هوسوک تمام تلاشش را برای طولانی تر کردن مکالمه کرد.

تهیونگ:کافیه یه تار مو ازش کم شه تا خودم زنده زنده چالت کنم.

_عجله نکن پسرم؛ قراره خیلی ها رو قبلِ من چال کنی...یکیش هم میتونه هرزه ی دوستداشتنیت باشه.

تهیونگ:مطمئن باش قبل از اینکه برای بار دوم هرزه صداش کنی با دستای خودم فرستادمت اون دنیا.

_اوه اوه اوه....معلومه که خیلی بزرگ شدی تهیونگ. هیکل گنده کردی ولی همچنان کودنی؛درست مثل بچگی هات. همون قدر احمقی که نمی دونی نباید با کسی که امانتیت دستشه اینطور صحبت کنی.

تهیونگ:اینقدر راحت از کودن بودنم حرف نزن...اونم تویی که خونه رو برام جهنم کرده بودی.

_پسرم...پسرم! نباید اینقدر گذشته رو شخم بزنی. خودت هم میدونی که انسان دربرار شهوتش مثل سگِ قلاده به گردنه. در ضمن اون زن وظیفه اش همین بود.

چقدر وقیح بودی که بی شرمانه از مادر مظلومش اینچنین یاد میکردی. درد فکر کردن به ان روز ها انقدر زیاد بود که چشمانش را رو به دنیا بست و نفسش را بی‌صدا بیرون داد.

تهیونگ:حرومزاده...بگو جونگکوکم کجاست؟

خنده های بی سر و ته مردک چنان ازارش میداد که هر لحظه ممکن بود سرش را به دیوار بکوبد و برای همیشه شرش را از روی زمین کم کند.

_پسرکِ عجولم...

تهیونگ:من...پسرِ...تو...نیستم!

_چرا عزیزم...چرا...تو از وجود من ساخته شدی و حتی نیازی به آینه برای فهمیدن این موضوع نداری! فقط کافیه به گذشته ات، رفتارات و تمام گند هایی که زدی فکر کنی...

I'm in pain 2Where stories live. Discover now