زیاده روی؟

864 126 138
                                    

جسم نرم داخل آغوشش تکونی خورد و تهیونگ ناخودآگاه با سفت تر کردن حلقه ی بازوهاش به دورش، نزدیک ترش کرد... نفس عمیقی کشید و با استشمام رایحه ی شیرینی به زیر بینیش، چشمهاش از هم فاصله ای گرفتند و با دیدن پسر مومشکیی که نفس هاش به روی گردنش پخش میشد، لبخندی به روی صورتش جا خوش کرد:

+ کیوتی؟

آهسته لب زد و وقتی جوابی از پسر درآغوشش نگرفت، مطمعن از خواب بودنش، آهسته آزادش کرد و با چرخیدن پسر به پشت، روی آرنج دستش بلند شد...

قلبش مثه روز اول و تولد آیرین، با دیدن گردی سفید صورتش، لحظه ای تندتر زد و گوشه ی چشم بسته ی مقابلش رو به نوازش گرفت... با صدایی که به خاطر تازه بیدار شدنش خش دار بود، زمزمه کرد:

+ هنوزم همونجوری که بار اول دیدمت، دلمو میلرزونی...

لبهای قلوه ای زیر دستش تکونی خوردند و تهیونگ با خنده ای ناخودآگاه، کمی بلندتر گفت:

+ نه... بیشتر... خیلی بیشتر...

خنده اش تبدیل به لبخندی شد و بعد از زمان کوتاهی که به خیره شدنش ادامه داد، چشمهاش رو برای دل کندن از صورت مقابلش بست که صدای کسی رو داخل پذیرایی شنید:

× جین... جین...

پسر در آغوشش تکونی خورد و تهیونگ به سرعت ولی محتاط بلند شد و با پوشیدن شلوار افتاده اش، به سمت صدا رفت... در رو آهسته باز کرد و رو به پسر موقرمزی که به طرف در قدم برمیداشت، انگشت اشاره اش رو روی بینی اش گذاشت:

+ هیسسسسسس... خوابه...

× کو ببینم؟

پسر موقرمز با تخسی گفت و خواست از بین در نیمه باز به داخل سرک بکشه که در مقابل صورتش بسته شد:

+ برو عقب...

با اخم غرید و با صدایی آهسته ادامه داد:

+ لباس تنش نیست.

صدای پوزخند پسر صاحبخانه بلند شد و با دیدن لحظه آخریِ جین خوابیده به روی تخت، کمی عقب رفت:

× پس همه چی خوب جلو رفت.

+ آره... الانم امیدوار بودم بتونم براش صبحانه آماده کنم و دونفری بخوریم.

با لبخندی گفت و جانگکوک ابرویی بالا انداخت:

× الان داری منو از خونه ی خودم بیرون میندازی؟

+ اوهوم.

× اونم برای دومین بار.

+ اوهوم.

به سرعت جوابش رو میداد و نگاهش به در آشپزخونه ای که انتظارش رو میکشید، بود... جانگکوک دستی به پشت موهای قرمزش کشید و به ناچار گفت:

× پس من میرم یه سر به دوستم بزنم... ولی شب خونه مو لازم دارم، از الان گفته باشم.

تهیونگ خنده ای کوتاه زد و با تکون دادن سرش و هل دادن شونه ی جانگکوک به سمت در، جواب داد:

You owe me a danceWhere stories live. Discover now