-صحبت با روحهای وصف نشدنی-
هی،سلام!
من آسیمآ اَم و این اولین فیکیه که سعی میکنم
یه جور متفاوتی بنویسمش.
کلماتی که نگاهتونو بهشون میدیدن،
کلماتی از کفِ کفِ قلبم هستن.
داستانی که دور از انتظار و رویایی نیست و
آرزو میکنم یه روز ماجراهایی شبیه به این رو تجربه کنم.
دیواره های مغزم پر شدن از رمنس های کیوت که
باید هرچه سریعتر تایپ میشدن.
و حاصلش،
چیزیِ که اینجاست.
این اولین بوکِ این اکانته!
و نمیدونم چه عاقبتی خواهد داشت.هر پارت با عنوانِ اولین رنگین کمون...
اولین دیدار....
شروع شدن.
و این نشون از این میده که دو دختری که این داستان رو میسازن، بسیاری از اولین احساساتشونو باهم حس کردن.
دو روحِ پاک و جوانی که تازه خودشونو پیدا کردن، و همدیگرو.لطفا، هوای این فیک رو داشته باشین=)
-آسیمآ-

YOU ARE READING
Ineffable
Fanfictionبرام قشنگ بود که من همون هوایی رو تنفس میکنم که لای موهای خرماییِ اون میپیچه- همون خورشیدی که نورِ تابستونیش شاهدِ اینه، که او دستاشو جلوی چشمای قهوهایش بگیره،،،، ------------------------------------------------------- خلاصه ای از رمنس هایی که سعی...