-First rainbow-

163 28 2
                                    

امروز،حتی آفتابِ 31 اکتبر هم به اون دختر موبلوند پشت کرده بود.
همه موافق بودن که رنگِ موی جدیدش، زیادی توی دیده.
ولی کی اهمیت میداد؟

لیسا، با بی‌خیالی و سر خوشی توی خیابون هایی که به خاطر آب شدن برف لیز شده بودن، راه می‌رفت و هر از چندگاهی یک دسته از موهای بلوندشو به هوا پرتاب میکرد.

درخت های کریسمس حالا به شیوه ی غربی گوشه گوشه ی مغازه ها کز کرده بودن. کریسمس توی راه، کریسمس توی راهه!

موزیک توی گوشش، احساسِ سبکی رو بهش القا میکرد.
اون به چیزی که میخواست رسیده بود. حالا گالریِ خودشو داشت و فکرِ این دخترِ موبلوند رو تمام شب بیدار نگه داشته بود.

در حال رد شدن از پل بود و حواسش پرتِ هندزفریِ گره خوردش شد.
اون اولین رنگین کمونِ ۲۰۲۳ رو ندید.
که روی پل به زیبا ترین حالت ممکن از خورشیدِ در حالِ طلوع عبور میکرد.

کی میدونست، شاید اون تنها چیزی نبود که او روی پل از دست میداد؟

Ineffable حيث تعيش القصص. اكتشف الآن