-First Event!

73 28 5
                                    

لیسا نگاهی به شماره کرد و جواب داد.
+بله؟

جنی با آرامش بهش نگاه می‌کرد و صبر کرد تا صحبتش تموم بشه.

+بله بله خودم هستم!
دخترِ موبلوند به محضِ گفتن این حرف، از جاش پرید و بلند شد.
جنی هم با تعجب بهش نگاه می‌کرد.
+چی؟!
فریادِ شوکه ی لیسا توی گاراژ پیچید و باعث شد جنی سرش رو با ترس عقب ببره و بهش زل بزنه.

لیسا همونطور شوکه، مکالمه رو با گفتن-خیلی ممنون-  تموم کرد و گوشی رو پایین آورد.
جنی،نتونست کنجکاوی‌شو مخفی کنه و سریع پرسید:

+کی بود؟

لیسا، که هنوز شوکه به زمین زل زده بود، هیچ حرفی نمیزد. بعد مدتی زیر خنده زد.
شلیکِ خنده توی گاراژ پخش شد و دخترِ کوچکتر رو متعجب تر کرد.

جنی که به خاطر خنده های بی وقفه ی لیسا، خندش گرفته بود، دوباره پرسید.

+چه خبر شده؟!

لیسا انگار که دوباره یادش افتاده باشه،ساکت شد. و دوباره به همون نقطه ی قبلی زل زد.

-من توی قرعه کشی یه ماشین برنده شدم!


..............| به‌نظرتون‌میرسه به ۱۰ ووت؟ ۵ تا چی؟

Ineffable Donde viven las historias. Descúbrelo ahora