-First dinner

102 35 10
                                    

زنگ در، باعث شد جنی سرشو از روی کتابی که میخوند بلند کنه. از روی کاناپه بلند شد و خودشو به در رسوند. با دیدنِ جین، سلامِ هل هلی کرد و به سمتِ کتابش برگشت. اما با صدای فردِ دومی که شنید، سریع سرشو بالا گرفت.

+سلام.

جنی و لیسا با بهت بهم خیره شده بودن.

اون اینجا چیکار میکنه؟

جین با بی خیالی خندید و گفت:
_لیسا این جنیه دو...

+نیاز به معرفی نیست.اون مشتریه. م..ماهمو می‌شناسیم.

جنی در حالی که به لیسا خیره بود گفت و سعی کرد قسمتِ آخر جملشو با شرمندگی کمتری بگه‌.

جین ابروهاشو متعجب بالا داد و با لحنِ سرگرم شده ای پرسید:

_اوه فکر میکردم موافقِ فروش گاراژ نیستی؛ ولی انگار اشتباه میکردم،تو حتی مشتری رو میشناسی.

جنی به جین نگاه کرد. اون نباید جلوی مشتریِ جدید گاراژ، راجع به این موضوع حرف می‌زد. با چشم های وحشیش نگاهی به جین انداخت.

جین لبخندِ تابناگوشش رو با دیدنِ نگاه جنی خورد و خودشو جمع و جور کرد. پشتِ گوشش رو خاروند و دور از چشمِ لیسا _باشه بابا_ ای رو لب زد.

جنی از جاش بلند شد. نگاهشو بین جین و لیسا گذروند و گفت.
_خب؟
جین که تازه یادش اومد چیزی به جنی نگفته، از جا پرید.

+اوه خب، من از لیسا خواستم شام به خونمون بیاد. وقتی فهمیدم بابا این خانمِ جذاب رو حتی یه شام هم مهمون نکرده.

همه‌ی احساساتِ جنی دوباره برگشتن. چه لزومی داشت جین به جذابیته لیسا اشاره کنه؟ چرا باید شام دعوتش میکردن؟
جنی کمی بلند تر از چیزی که باید گفت:

_این عالیه!

لیسا و جین با صداش کمی از جا پریدن. جین لبخندِ ضایعی زد و برای خواهرِ عجیبش سری تکون داد. نگاهی به لیسا کرد و گفت:

+خب...پیتزا سفارش بدیم؟

جنی و لیسا هردو به جین نگاه کردن. اون واقعا مهمون دعوت کرده تا بهش پیتزا بده. اینبار نوبتِ جنی بود کل لبخند ضایعی به مهمون ناخونده‌شون تحویل بده تا گند برادرشو جمع کنه. دختر کوچکتر آستین دادششو گرفت و به سمتِ خودش کشیدش. با همون لبخند  گفت:

_آممم، فک کنم بتونیم پیتزا رو ول کنیم؛ من یه ایده بهتر دارم. نظرتون با لازانیا چیه؟ فک کنم توی پختنش مهارت داشته باشم.

جنی بعد از هدایتِ لیسا به روی مبل، دست جین رو کشید و توی آشپزخونه محو شد.

ولی اینطرف، لیسا روی مبلِ کِرم رنگ وا رفته بود و خیره به قابِ عکسِ روی دیوار فقط به یک چیز فکر می‌کرد.

اون دو نفر چه نسبتی باهم دارن که...همدیگرو لمس میکنن؟

.....................|کاش یه فرشته از آسمون فرود بیاد و برام ریدرای بیشتری بیاره؛ ممنونم بابتِ دوازده ووت قبلی=) حالا، برای پارتِ بعد تا سیزده تا ووت صبر کنیم.
》》13+》》

Ineffable Where stories live. Discover now