2 : 𝗅𝗂𝗉 𝗌𝗍𝗂𝖼𝗄 .

463 72 14
                                    

هیونجین با ی چشم غره ای که از نگاه هیچکدوم از دانش آموزای کلاس به دور نبود راهش رو سمت صندلی اخر کج کرد و نشست.
پاهاش رو یکم از هم باز کرد و با زدن به پاش به یجی فهموند الان باید مثل ی بیبی خوب روی پاهاش بشینه.
یجی از خدا خواسته، پا به سمت هیونجین تند کرد و روی پاهاش نشست.
سرم رو برگردوندم و بهشون نگاه کردم؛ واقعا ی ترکیب عجیبی باهم میساختن، باید این واقعیت رو قبول کنم که واقعا این دوتا بهم میان هم اخلاقشون و هم سطح خانوادگی و...
ولی من چی؟! من حتی جنسمم بهش نمیخورد. اون استریتِ، مسلما اگه بفهمه ی پسر حتی بهترین پسر کره عاشقش شده، عوق زنان راهش رو ازش دور میکنه یا حتی ی سیلی تو گوشش بخوابونه!
حالا فکرش رو بکن اگه اون ی نفر منی باشم که از سر تا پا نقص و از طرفی هم ازم متنفره!
تو فکر و خیال بودم که با دیدن مینهو کنار میز پشتی از فکر خارج شدم، همون اندازه که هیونجین من رو اذیت میکرد درمقابل دوستشم جیسونگ رو به بازی میگرفت، البته شدت این آزار و اذیت بخاطر بیخیالی جیسونگ و مقاومتش کمتر بود.

𝗃𝗂𝗌𝗎𝗇𝗀 𝗉.𝗈.𝗏
داشتم از دفتر تکلیف جونگین نون برداری میکردم که ی سایه خیلی کمرنگ روی دفترم افتاد، با اینکه میدونستم کیه ولی خودم رو به ندونستن زدم و کارم رو انجام دادم.
- هوی پاشو ببینم!
سرم رو سمتش برگردوندم و خیلی ریلکس از سرجام بلند شدم، با انگشت اشاره دست چپم اروم به حالت فکری گوشه بالای سرم رو خاروندم و همنجور نگاش کردم.
- امروز تو باید پادویی من رو بکنی، اوکی؟
سوالی نگاهش کردم
- پادویی؟!
- هوم باید پادوم بشی؛ آیگو نگو که نمیدونی چیه که از مغز فندقیت ناامید میشم.
زیرلب بهش چندتا فحش آبدار دادم، البته جوری که اعلی حضرت شاشومون نشنوه.
با لبخند حرصی نگاش کردم و چشام رو ریز کردم و گفتم:
- چشم عالیجناب، امر امرِ شماست.
- میبینم خوب داری درست رو یاد میگیری.
چشم غره ای بهش رفتم، دفتر تکلیف رو از روی میزم برداشت و تو هوا تکونش داد و گفت:
- اینم یا خودم میبرم.
لبخند کجی تحویلم داد و راهش رو سمت هیونجین کج کرد و کنارش نشست.
آخه بگو بی پدر با اون دفتر چیکار داری؟
من فقط ی نوت برداری خواستم بکنماا باید این هیولا شاشو جلوم سبز بشه آخه؟
دیکم دهنش اصلا!
سرجام نشستم و با دستم رو شونه جونگین زدم.
- هوم؟
- جونگینااااا
- میدونم، اشکالی نداره تقصیر تو نیست.
همیشه با خالی بودن از احساس جوابم رو میداد ولی اینکه باعث شده بودم دفتر تکلیفش رو اون شاشو از دستم کش بره خیلی ناراحت بودم.
باید ی جوری از دستش کش میرفتم، حالا شده باشه با عجز و التماس یا حتی با زور...

𝗃𝖾𝗈𝗇𝗀𝗂𝗇 𝗉.𝗈.𝗏
چند دقیقه نگذشته بود که معلم وارد کلاس شد و همه سرجاشون نشستن، همونجور که عینک ته استکانیش رو روی چشمامش تنظیم میکرد سرجاش نشست.
قیافش شبیه ی سیب زمینی بود که تازه از زمین برداشتش کردن. مویی رو سرش نداشت و ی شکم بزرگ داشت، شبیه شخصیتای فرعی فیلم های کمدی بود با این تفاوت که اصلا شخصیت کمدی ای نداشت.
- خوب بچه ها دفترتون رو به نماینده کلاس بدین تا زیرش رو امضا کنم.
همیشه وسط هفته پای هر دفتر رو امضا میزد تا بدونه کی واقعا تکلیفش رو انجام میده و کی نمیده، کسی هم دفتر نداشته باشه هم...
با اومدن نماینده کلاس رشته افکارم پاره شد و نگاهش کردم. کارینا دفتر خودش رو داد و من فقط برای نشون دادن اینکه چیزی ندارم بهش بدم سرم رو روی میز گذاشتم.
- اوپا به معلم بگو دفترت رو اون لینو از خودراضی گرفته.
- کارینا
- هوم؟
- دخالت نکن.
کفری سرش رو اون طرف برد و زیر لب به درک هوالم کرد.
معلم به اسامی نگاه انداخت، همونجور که سرش تو دفتر نمره بود از زیر عینک ته استکانیش بهم زل زد.

با اینکه سرم روی میز بود اما میتونستم اون حالتش رو حتی شده برای لحظه ای تصور کنم که به من نگاه میکنه
تو دلم گفتم: قراره برام خیلی بد بشه.
- یانگ جونگین
با خوندن اسمم از سرجام بلند شدم.
- دفترت کجاست یانگ؟
- تو خونه جاش گذاشتم.
کارینا چشم غره ای به طرفم انداخت و حرصی خودش رو با دفتر و کتاباش مشغول کرد، میدونستم از اینکارم گله داره ولی نمیخواستم ی ذره هم برای لینو دردسر درست کنم!
نه اینکه لینو برام مهم باشه؛ چون میدونم هیونجین بابت لینو بهم میریزه.
اون دوتا عین داداش برای هم بودن.
من نمیخواستم حال هیونجین بخاطرم بد باشه یا ازم عصبی بشه، فقط باید از دور مراقبش میبودم حتی شده عروسک خیمه شب بازیش باشم با کمال میل قبول میکردم.
معلم با حالت عصبی ولی اروم گفت:
- میدونی که هرکی امروز رو دفتر نداره باید تا وقتی زنگ بخوره دورِ زمین بازی تو حیاط بدوئه.
سری تکون دادم
- بله میدونم
خوبه ای زیر لب گفت و سرش رو سمت دفتر نمره اش برد.

از داخل کیفم اسپری اسمم رو یواشکی جوری که کسی متوجهش نشه دراوردم و تو جیبم فرو بردم و از کلاس خارج شدم.
به سمت زمین بازی رفتم.
شروع کردم دوییدن، دوییدنام نه زیاد تند بود نه انقدر یواش که به راه رفتن شبیه باشه.
یک دور، دو دور، سومین دور متوجه نفس تنگیم شدم، میدونستم اگه ادامه بدم روی زمین ولو میشم.
بچه که بودم بخاطر سرطان ریه ی عالمه مرحله گذروندم ولی در آخر این نفس تنگی برام موند، فقط هم با اسپری که برای آسم بکار میره میتونم ریه هام رو آروم کنم.
همونجور داشتم میدوییدم، تو فکر بودم که یهو به جسم سختی برخورد کردم و به عقب رو باسنم روی زمین افتادم.
سرم رو بالا گرفتم که ببینم کیِ، با کمال تعجب با قیافه هیونجین روبرو شدم. همونجور که با حقارت از بالا بهم نگاه میکردم دوتا دستاش توی جیب های شلوارش بود.
خنده هیستریکی کرد و یقه پشت لباسم رو محکم گرفت و بلندم کرد، جوری که فقط نوک پاهام روی زمین بود،از زورش تعجب نکردم کلی کلاس و باشگاه میرفت و منم انقدر وزن نداشتم که نتونه این کار رو نکنه فقط تعجبم از این بود که چرا باید اینجا باشه.
من رو دنبال خودش به دستشویی ته حیاط کشوند و انداختم روی همون زمین کثیف.
با شوک بهش نگاه کردم؛ کاری نکرده بودم که روی مخش بره یا حتی ناراحتش کنم.
از توی جیبش ی رژ لب قرمز بیرون آورد و با نیشخند بهم زل زد، رژ لب رو جلوم انداخت.
- بزن به لبت
- چیی؟
- کرییی؟ گفتم بزن به لبت.
آب دهنم رو اروم قورت دادم و فقط به رژ لب جلوم زل زدم، هنوز نمیتونستم این صحنه رو هضم کنم؛ همیشه اذیتم میکرد ولی اینکارش واقعا عجیب بود!

__________________________
اینم از پارت دوممم
ووت یادتون نره خوشگلا♡︎.
امیدوارم دوسش داشته باشین^^

𝖶𝗋𝗈𝗇𝗀 𝖢𝗁𝗈𝗂𝖼𝖾 | 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗂𝗇Where stories live. Discover now