35 : 𝗋𝗈𝗈𝖿 .

378 45 22
                                    

میتونستم رنگ تعجب رو با این فاصله ی نه چندان زیاد تو چشمای خمارش ببینم. مطمعنم حالش ازم بهم میخوره..
روی پاشنه ی کفشم چرخیدم و سمت راهروی مدرسه حرکت کردم.
وقتی به پله ها رسیدم سرم رو پایین انداختم و چندتا نفس اروم کشیدم و با خودم زمزمه کردم:
- من مستحق مرگم..
از جیبم اسپری رو دراوردم و روی زمین انداختم.
به اسپری ول شده روی زمین خیره شدم. یاد حرفای مامان قبل اینکه به مدرسه بیام افتاد:
( - این رو دیگه گم نکن، تا حالا چندتا از این ها رو گم کردی.
- باشه مامان حواسم هست..
- مراقب خودت باشی ها.. )
از به یاد اوردن رفتار ها و نگرانی های مامانم، ی حس تردید و دودلی توی دلم رخنه کرد، اما با به یاد اوردن طرد شدنم توسط هیونجین همه اون حس دودلی در ی چشم بهم زدن از بین رفت.
دندونام رو بهم سابیدم و از پله ها شروع کردم به بالا رفتن.

𝗃𝗂𝗌𝗎𝗇𝗀 𝗉.𝗈.𝗏
از بین جمعیت جونگین رو دیدم که داره دور میشه و سمت مدرسه میره.
بعد از ده دقیقه به زور تونستم خودم رو از بین اون جمعیت فضول ازاد منم و به سمت در مدرسه برم.
هیونجین اشغال هم جلوی در وایسادن بود.
با سرعت سمت در رسیدم و محکم در رو هل دادم ولی فایده ای نداشت.
- هی چیکارش کردی؟؟
رو به هیونجین داد زدم اما انگار تو دنیای زنده ها نبود. به درکی نثارش کردم و باز با تقلا های بی فایده شروع به تکون دادن در کردم.
از پشت شیشه روی زمین تونستم اسپری ابی رنگ جونگین رو ببینم.
اخمام توی هم رفت.
- چه غلطی میخواست بکنه؟
با اومدن دستی روی شونم نگاه از اسپری جونگین برداشتم و به پشت برگشتم. لینو بود..
- لینو لطفا ی کاری کن..
- اروم باش جیسونگ، اوکی؟
- منظورت چیه اروم باشمم؟ اون روانیه ی بلایی سره خودش میاره..لطفا لینو..
با صدای شکستن شیشه حواسم رو به صدا دادم.
در مدرسه با ی سنگ شکسته بود و عامل این کار کسی جز هیونجین نبود..

𝗁𝗒𝗎𝗇𝗃𝗂𝗇 𝗉.𝗈.𝗏
چیزی رو که شنیده بودم باور نداشتم، اون من رو دوست داشت؟؟
تماما مدت اون من رو میخواست؟ پس چطور نفهمیده بودم؟؟ این همه ضعف و سلطنت پذیری بخاطر عشق بود؟ نه امکان نداره...
وقتی به خودم اومدم با جای خالی جونگین مواجه شدم. از اون طرف جیسونگ رسیده بود و هی تقلا میکرد در رو باز میکنه، کمی طول نکشد که لینو هم اومد و برای اروم کردنش داشت باهاش حرف میزد.
سرم رو به شیشه چسبوندم و چشمام رو بستم و با خودم زمزمه کردم:
- اروم باش هیونجین، اون فقط ی اشغاله.. اون فقط..
راهم رو کجا کردم و از در مدرسه فاصله گرفتم. با به یاد اوردن اون بوسه ی لعنتیش روی در شیشه ای مدرسه لعنتی توی دلم فرستادم و راه نرفته رو برگشتم. همزمان که به سمت در هجوم میبردم، ی سنگ نه چندان کوچیک رو از روی زمین برداشتم و سمت در پرتش کردم. به در که رسیدم دستم رو از داخل قسمت شکسته عبور کردم و قفل در رو باز کردم.
خواستم دستم رو عقب بکشم که روی دستم با قسمت تیزی شیشه برخورد کرد و ی زخم نه چندان بزرگ به وجود اومد.
بدون توجه به اون دوتا در رو با پا هل دادم و وارد مدرسه شدم. با دیدن اسپری پایین پله های راهرو اخمام توهم رفت. عصبی داد زدم که صدام تو فضای خالی مدرسه اکو شد:
- جونگییییییین
جیسونگ و لینو هم پشت سرم به داخل اومدن و لینو گفت:
- من و جیسونگ این طبقه رو میگردیم تو برو ببین اون بالا نرفته باشه.
بدون اینکه جوابش رو بدم با سرعت سمت پله ها رفتم. همونحور که حرکت میکردم حرکت خون روی دستم رو حس میکردم اما بی توجه همچنان از پله ها بالا رفتم.
دوباره بلندتر از قبل داد زدم و جونگین رو صدا کردم.
به طبقه دوم رسیده بودم و گشتم تا بتونم پیداش کنم اون بدون اسپری نمیتونست این همه بالا بیاد.
خواستم پله ها رو پایین برم که با شنیدن صدای در پشت بوم که تو فضای راهرو پیچیده شد به بالا نگاه کردم، پله ها رو سریع طی کردم تا به پشت بوم برسم، وقتی به در پشت بوم رسیدم در رو اروم باز کردم. هیچکس نبود... یعنی اشتباه شنیدن بودم؟
چشمام رو به کل فضای پشت بودم دادم و بلاخره دیدمش. روی لبه پشت بوم وایساده بود و چشمام گره شد.
- داری چه غلطی میکنی؟ هااان؟
همونجور که پشتش به من بود پشت هم سرفه میکرد زمزمه کرد:
- خس.. خسته.. شدم..
صدای خس خس ریه اس به گوشم میرسید و موهاش خیس عرق بود..
چجوری این همه پله رو بالا اومده بود؟
- برو.. را.. راحت.. م.. بزار..
- میرم، اول از اینجا بیا پایین..
- گفتم.. ب.. برووو
از عصبانیت دستی توی موهام کشیدم و سعی کردم اروم باشم
- مگه بهم نگفتی عاشقمی یانگ جونگین پس الان داری چیکار میکنی؟؟
قلبم بار دیگه مچاله شد.. عاشقم بود.. چه عاشقمیِ که حاضره انقدر خودش رو پست و حقیر کنه؟
- گف.. تی.. حقمه.. بمی.. رم..
- ازت عصبانی بودم جونگین...وقتی یکی بهت دروغ بگه چه حسی بهت دست میده؟
- اگه.. اگه میفه..میدی.. من رو دور.. مینداختی.. مثلِ همین الان..
- باشه جونگین بیا پایین درباره اش باهم حرف میزنیم..
- ببخشید... میبخشی من رو؟
باشه جونگین، تو فقط بیا پایین.
صدای سرفه هاش وسط حرف زدن ترس و نگرانی رو به سراغم اورده بود، وضعیتش اصلا خوب نبود..
داشت جلوی چشمام جون میداد..
یم لحظه حس کردم بدنش بی حس و سل شده و داره سقوط میکنه.
قبل اینکه از لبه بیوفته پایین با دست راستم پشت پیراهنش رو گرفتم و سمت خودم کشیدمش. همین کار باعث شد باهم روی زمین پشت بوم بیوفتیم. بدن بی جونش رو سمت خودم برگردوندم و روی زمین خوابوندمش. محکم چندتا سیلی توی صورتش زدم.
- پاشو الان وقت خواب نیست احمق.
دهنش رو از هم باز کردم و شروع کردم به تنفس مصنوعی دادن تا ریتم نفساش به حالت عادی برگرده.
کتش رو از تنش دراوردم و دکمه های پیراهنش رو یکی یکی شروع کردم به باز کردن. به خاطر زخم دستم پیراهن روشنش پر از رد و لکه های خون شده بود.
یکی دیگه محکم تو گوشش زدم تا بهوش بیاد.
- لطفا پاشو جونگین
بخاطر اشکای که نمیدونم از کی روی صورتم جاری شده بود، کل صورتم خیس بود. نباید از دستش میدادم، اون مال منه، حتی خدا هم حق نداره اون رو داشته باشه!
جای سیلی روی صورتش رو بوسیدم و سرش رو تو بغلم گرفتم. گوشم رو از توی جیبم دراوردم و به لینو زنگ زدم.
بعد از چندتا بوق برداشت، بدون معطلی حرف زدم:
- پیداش کردم.. پشت بومه، اسپری اش جلو پله هاس برام بیارش سریععع... الوو... الووو..
نمیدونم صدام رو شنید یا نه.. این بالا اصلا انتن نمیداد.
سرش رو توی بغلم گرفتم و صورتش رو اروم نوازش کردم و لبش رو اروم بوسیدم.
- ی اعترافی میکنم اما میشه قول بدی بعدش به هوش بیای جونگین؟
بوسه ی کوتاهی روی پیشونیش زدم و پیشونیم رو بهش چسبوندم و اروم زمزمه کردم:
- یانگ جونگین، منم دوست دارم..

_____________________
این هم از پارت جدید.
امیدوارم پارت جدید رو دوست داشته باشینن
ی توضیح کوتاه: اون قسمتای که جونگین روی پشت بومِ و حرف میزنه تیکه تیکه حرف زدناش بخاطر اینه بین حرفاش خیلی سرفه میکنه.
غلط های املاییم رو نادیده بگیرن..
ووت یادتون نره خوشگلا.

𝖶𝗋𝗈𝗇𝗀 𝖢𝗁𝗈𝗂𝖼𝖾 | 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗂𝗇Where stories live. Discover now