اخم ریزی کردم و کیف رو سمتش گرفتم.
- نمیام.
- مگه ازت خواهش کردم؟ دستور بود.
یقم رو گرفت و به راحتی من رو دنبال خودش کشید. وقتی به ی ماشین مشکی با شیشه های دودی سر خیابون مدرسه رسیدیم وایساد و در ماشین رو باز کرد.
من رو ی جورایی داخل ماشین پرت کرد و خودشم کنارم نشست و در رو محکم بست.
- هی خل شدی؟ بزار پیاده شممم
- خفه شو!
- خفه نمیشم، داری ادم ربایی میکنی مگه؟ بزار برم.
- هر چقدر دوست داری واق واق کن.
- واق واق؟؟
ایرپاد رو به گوشیش متصل کرد و تو گوشش چپوند. اروم چشماش رو بست و سرش رو به صندلی تکیه داد.
نفسم رو بیرون دادم و سرم رو سمت پنجره برگردوندم.
پس دنیا از نگاه هیونجین این شکلیِ؟
تاریک و دودی، مثل شیشه های دودی این ماشین.
نمیدونم چقدر گذشت که تو ماشین خابم برد.𝗁𝗒𝗎𝗇𝗃𝗂𝗇 𝗉.𝗈.𝗏
بعد رسیدن به مقصد چشمام رو باز کردم. همیشه خوابم سبک بود. انگار تو خواب هم میدونستم کی به مقصد میرسم که بیدار بشم.
سنگینی چیزی رو روی شونه ی سمت راستم حس کردم. چشمام رو باز کردم و با دیدن سرِ ای ان که رو شونم افتاده بود یکم اخمام تو هم رفت.
با دوتا انگشتای وسطم پیشونیش رو به عقب هل دادم و همین باعث شد سرش به شیشه ماشین بخوره.
- عااخخخ
- ساعت خواب...
چشماش پف کرده بود و بخاطر خواب یکم گیج و منگ میزد. اب دهنش یکم از لبش اویزون بود. عین بچه ها بود...
نیشخندی به صحنه ی روبروم زدم، انگشت شصتم رو روی لبش کشیدم و تا انتهای جایی که اب دهنش ریخته بود ادامه دادم.
- عین بچه ها میمونی، اب دهنت رو جمع کن.
انگار تازه به خودش اومده باشه با پشت استین خواست لبش رو پاک کنه که با دستم دور مچش رو گرفتم.
چشمای روباهی ایش وقتی تعجب میکرد خیلی کیوت بود. کشوندمش تا روی پام بشینه
راننده رو صدا زدم و گفتم:
-میتونی بری، بعد پیدا شدن ما بیا و ماشین رو پارک کن.
- چشم آقا.
بدون هیچ سوال اضافی از ماشین پیاده شد. تا صدای بسته شدن در رو شنیدم با خشونت لب هاش رو شکار کردم و محکم گازشون میگرفتم.
با دستای ضعیفش هی تلاش میکرد تا دورم کنه ولی نمیتونست.+ 18 𝗌𝗍𝗋
- دهنت رو باز کن توله.
بدون اینکه نه بگه دهنش رو باز کرد. انگشت اشاره رو تو دهنش بردم و تو دهنش عقب جلو کردم.
- هوممم.... چی میخوای؟
خمار نگاهم میکرد ولی چیزی نمیگفت. انگشتم رو از دهنش دراوردن و با انگشتای دستم دو طرف لپش رو بهم فشار دادم و همین باعث شد لبش به داخل جمع بشه.
با اون دستم دوباره سیلی نسبتا سنگینی به گونش زدم و صورتش رو ول کردم.
- عایییییی.
- بنال چی میخوای.
- ت...تو.. رو...
خنده هیستریکی کردم و زیپ و دکمه شلوار رو باز کردم.
بین دوتا صندلی جلو کتفش رو به پشت صندلی ها تکیه داده بود و کارم رو راحت تر میکرد.
شلوار و شورتش رو تا اخر پایین کشیدم.
پاهاش رو با دستام بالا دادم و تو چشماش نگاه کردم.
اروم با دستم دیکش رو دستمالی کردم.
- عاه ددی... ددی اونجا نه...عاه
بیشتر خمش کردم جوری که پشتش کامل رو پاهام بود و باسنش تو معرض دیدم اومده بود.
- پاهات رو با دستات بگیر هرزه.
پاهاش رو بالا گرفت و خمار بهم زل زد.
محکم سیلی ای تو اون حالت بهش زدم و لبش رو مکیدم.
انگشتم رو به عقب بردم و به سوراخ ملتهب صورتیش خیره شدم.
- قراره یه کاری کنم که برای خودمم اولین بارِ توله سگ.
زبونم رو روی سوراخ باسنش گذاشتم. مزه شیرینی داشت. میتونم قسم بخورم از ی دختر شیرین تر باشه.
همونجور که در حال لیس زدن سوراخش بودم انگشتم و همزمان وارد سوراخش کردم.
هر دقیقه به نفس کشیدنش دقت میکردم، نفساش نرمال بود.
تولم چرا باید مریض باشه؟ توله ی من نباید اینقدر اذیت بشه...
تا به خودم اومدم دیدم دارم با سه تا انگشت دارم جرش میدم
- عاه ددی همونجااا..عاه
باورم نمیشد ای ان داشت التماس انگشتام رو میکرد. اون درد بیشتری رو میخواست. اشکش از گوشه چشممش سرازیر شد همین کافی بود تا حرکات انگشتام رو خیلی کم کنم.
- واینستااا... عاه
- هیشش اینجوری هیچی ازت نمیمونه.
با دستش اروم به سوراخش رو اشاره کرد و با بیچارگی بهم نگاه کرد.
- ددی اینجام تو رو میخواد.
اخمام تو هم رفت، چطور انقدر سکسی بود؟
زیر خوابای چند نفر شده؟ از فکر اینکه کسی غیر از من لمسش کرده باشه حرصم گرفت.
- اینا رو بپوش بعد بیا بیرون
+ 18 𝖾𝗇𝖽𝗃𝖾𝗈𝗇𝗀𝗂𝗇 𝗉.𝗈.𝗏
مات به جای خالی هیونجین و لباس های دراومده از تنم که رو شکمم انداخته بود نگاه کردم.
چرا یهو دو قطبی شده بود؟ کار اشتباهی کرده بودم؟
شاید چون پسرم حالش رو بهم زدم...
از فکر اینکه بدنم با ذائقه اون جور نیست لبم رو بین دندونام فشار دادم و لباسام رو تنم کردم.
بعد پوشیدن لباس اهسته بخاطر درد پشتم از ماشین پیاده شدم.
هیونجین به ماشین تکیه داده بود و اخماش توهم بود.
اصلا متوجه نمیشدم دلیل اخم و عوض شدن مودش به خاطر چی میتونه باشه
بهش نزدیک شدم و کولم رو روی دوشم تنظیم کردم.
- کاری کردم؟
- نه
- پس چر..
- سوال بی سوال، از این به بعد با من تو این خونه زندگی میکنم. اگه خانوادت با این قضیه مشکل دارن به هیچ جام نیست ی راه حل واسش پیدا میکنی وگرنه...
لبش رو نزدیک گوشم اورد و اروم زمزمه کرد:
- دورت میندارم!
با چشمای لرزون نگاهش کردم. ترس از دست دادنش حتی اگه من رو فقط به عنوان ی توله ببینه تنم رو به لرز اورد. جونگین تازه دوباره جون گرفته، دوباره نمیخواد به دنیای مرده ها برگرده.. نمیخواد.
- شنیدی یا نه؟
- ب.. باشه
- برو تو ماشین به راننده میگم برسونتت، فردا با من میای اینجا... خونه دَدیت..
- چشم
بدون اینکه باهام خداحافظی کنه از کنارم گذشت و وارد خونه شد. اون به اینجا میگفت خونه اما اینجا ی عمارت بود برای خودش ولی برای اون که پدرش خرش خیلی میره واقعا ی خونه محسوب میشه.
سوار ماشین شدم و طولی نکشید که راننده اومد و ماشین رو به حرکت دراورد.
سرم رو به شیشه ماشین تکیه دادم و چشمام رو بستم. نمیدونستم باید از این بابت خوشحال باشم یا از اینکه تهدید به دور انداختنم کرده بترسم..
کاش همه چی خوب پیش بره من مرگ دوباره نمیخوام._________________________
این هم از پارت جدید
دلم میخاد هیونجین رو جر بدم مرتیکه همش بچم رو اذیت میکنه🤧🥲
امیدوارم دوسش داشته باشین
ووت یادتون نره خوشگلا...
YOU ARE READING
𝖶𝗋𝗈𝗇𝗀 𝖢𝗁𝗈𝗂𝖼𝖾 | 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗂𝗇
Fanfictionاین فیک بازگردانی میباشد ❗❗ 𝖼𝗈𝗆𝗉𝗅𝖾𝗍𝖾 𝗌𝖾𝖺𝗌𝗈𝗇 1 𝗌𝖾𝖺𝗌𝗈𝗇 2 : @ylutic 𝗆𝖺𝗂𝗇 𝖺𝗎𝗍𝗁𝗈𝗋 : @zizi3700 خیلی برام سخته که باهات تو یک کلاسم، درسته که ته کلاس میشینی ولی دونستن اینکه تو هم توی دنیای من زندگی میکنی دلم رو به لرزه درمیار...