نمیدونستم میخواد چیکار کنه.
مطمعنم تهدیدش الکی نبوده..
وقتی اونقدر راحت نقش بازی کرد حتی بدون اینکه لحظه ای وجدانش ناراحت باشه، پس هرکار غیر اینم براش مثل اب خوردن و به راحتی انجامش میده.
با نیشگونی که جیسونگ از بازوم گرفت به خودم اومدم.
- هی احمق حواست کجاست. ده بار دارم صدات میکنم.
گوشیم رو روی میز برعکس کردم تا جیسونگ صفحه چت رو نبینه و چیزی نفهمه..
- چیه؟
- بی زحمت اون خودکار توی دستت رو بده من بنویسم خودکارم رنگ نمیده.
دهنم یک متر از حرکتش باز مونده بود. باورم نمیشد انقدر راحت داشت نقش بازی میکرد که حالش خوبه و مشکلی نداره.. پوفی از سر کلافگی کشیدم و بدون اینکه دیگه بهش نگاه کنم خودکارم رو بهش دادم.
طولی نکشید که زنگ کلاس به صدا در اومد.
هیونجین دستاش رو داخل جیبش کرده بود و سمتی میزی که من اونجا نشسته بودم اومدم.
وقتی بهم رسید دستش رو توی موهام فرو کرد و اروم موهام رو نوازش کرد لبخندی زدم و بهش نگاه کردم
- پاشو بریم یکم هوا بخوریم توله.
- باشه.
همونطور که داشتیم از کلاس خارج میشدیم سونگمین و دوستاش هم درحال خارج شدن از کلاس بودن.
سونگمین دستش رو پشت گردنش قفل کرده بود و با لبخند عجیبی که به لب داشت بلند حرف میزد:
- تیک تاک... تیک تاک... تیک تاک...
تیک تاک؟ یاده ساعت قرارمون افتادم.
باید به حرفش گوش می کردم و وارد بازی که ترتیب داده بود میشدم؟
- هیونجین
- هوم؟
- من زودی برمیگردم باشه؟
ابروهاش رو بالا داد و بهم زل زد:
- بدون من کجا تشریف میبری؟
- وقتی برگشتم برات توضیح میدم باشه؟
نفس عمیقی از کلافگی کشیدم و ادامه داد:
- رفتارات تو مدرسه خیلی عجیبه، درجریانی؟
- لطفا...
- زود برگرد!!
سریع به سمت سالن ورزش مدرسه پا تند کردم و پله ها رو یکی یکی پایین رفتم.
به ساعت مچی توی دستم خیره شدم. ساعت یازده بود..
بعد از چند دقیقه به جایی که میخواست رسیدم. یجی و یونا هم بغلش وایساده بودن.
به ساعتش خیره شد و بلند و ریلکس لب زد:
- تیک تاک.. دیر رسیدی بیبی فاکس.
فقط نگاهش کردم و جوابی بهش ندادم. یک دستش رو داخل جیب شلوارش فرو برد و سمتم حرکت کرد و دقیقا جلوم وایساد.
- ببوسمت یا بزنمت؟
از تعجب حرفی که زده بود ابروهام درحال ترک کردن مکان اصلیشون بودن.
- منظورت چیه؟
نیشخندی زد و سمت گوشم خم شد و اروم دم گوشم زمزمه کرد:
- کدوم رو انتخاب میکنی، ببوسمت یا بزنمت؟
- پس کی قراره این کوفتی دست از سر هیونجین برداره؟
سونگمین با چشمای که ازش خون میبارید سمت یجی برگشت
- مگه بهت اجازه حرف زدن دادم؟؟
- ن.. نه..
- خوبه، پس خفه شو.
دوباره نگاهش رو سمت من برگردوند و گفت:
- انتخاب کن.
- بزن!
ابروهاش با پرید، نگاهش که از حرص و عصبانیت پر شده بود.. از کارم راضی بودم. من فقط جلوی هیونجین ضعیفم.. فقط اون!
با مشت محکمی که به صورتم خورد پخش زمین شدم. از درد کمی توی خودم جمع شدم.
سریع به سمت اومد و یقم رو توی مشتش گرفت و با حرص توی صورتم گفت:
- فکر کردی دارم باهات شوخی میکنم؟ انتخاب کن ببوسمت یا بزنمت؟
بدون هیچ جوابی و با ی نگاه خنثی که دردم رو پنهان میکرد فقط بهش نگاه کردم. از اینکه بهش هیچ جوابی نداده بودم عصبانی تر شده بود و باعث میشد من بیشتر لذت ببرم. دوباره تکرار کرد:
- ببوسمت یا بزنمت کونی؟
YOU ARE READING
𝖶𝗋𝗈𝗇𝗀 𝖢𝗁𝗈𝗂𝖼𝖾 | 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗂𝗇
Fanfictionاین فیک بازگردانی میباشد ❗❗ 𝖼𝗈𝗆𝗉𝗅𝖾𝗍𝖾 𝗌𝖾𝖺𝗌𝗈𝗇 1 𝗌𝖾𝖺𝗌𝗈𝗇 2 : @ylutic 𝗆𝖺𝗂𝗇 𝖺𝗎𝗍𝗁𝗈𝗋 : @zizi3700 خیلی برام سخته که باهات تو یک کلاسم، درسته که ته کلاس میشینی ولی دونستن اینکه تو هم توی دنیای من زندگی میکنی دلم رو به لرزه درمیار...