10 : 𝗆𝗒 𝗌𝖺𝗏𝗂𝗈𝗋 .

362 59 4
                                    

واقعا با من بود؟ چرا مگه چیکار کردم؟؟؟
همونجور که گفت قرار بود پادوش باشم پس اینکاراش واسه چیه؟
شایدم منظورش از پادو بود همین جلوش زانو زدنِ!!!
تو همین فکر و خیال بود که نفهمیدم چجوری خوابم برد.

تازه زنگ کلاس تموم شده بود و داشتم کتاب هام رو یکی یکی تو کیفم بزور میچپوندم.
آدم شلخته ای نبودم ولی هیچ رَمَق و ذوقی برای هیچ کاری نداشتم از دیروز که اونجور تگم کردو از الان که جوری رفتار میکرد که انگار اتفاقی نیفتاده، منو از این رو به اون رو کرده بود.
توقع داشتم درباره استوری دیروزش ی چیزی بپرونه ولی اصلا حتی به روی خودش نیاورده بود.
شایدم اشتباهی دستش خورده باشه و تگم کرده باشه.
- اه یانگ جونگین اخه دستش بخوره؟ بعد اگه دستش بخوره بعدش ببینه که پاک میکنه احمق
همونجور با خودم کلنجار میرفتم که جیسونگ سرش رو اورد جلو من رو از فکر بیرون اورد.
- هی جونگین چرا تو فکری؟
- هیچی.
- مطمعن باشم؟؟
همونجور که حرفش رو میزد ی آبنبات توت فرنگی تو دهنش جا داد و آروم میمکید.
- یاااا جیسونگ چرا اینجوری میمکیییی؟؟
- مگه چجوریِ ایکبیری خان؟
- چجوریه؟ برو همونجور که داری اون وامونده رو تو دهنت مک میزنی جلو آیینه وایستا ببین چجوریه.
- ایششش توهم فقط گیر بده، حسودیت میشه لبای قلوه ای مثل من نداری؟
- احمق
روی میزم نشست و رو بهم ادامه داد:
- جونگین
- هوم؟
- اون هیونجین عوضی دیگه اذیتت که نکرد؟
پوفی از کلافگی کشیدم و بهش نگاه کردم
- بهت گفتم که دخالت نکنی، دارم پشیمون میشم از چیزایی که به تو و کارینا گفتم.
با اومدن اسم کارینا خودش روی میز کنار جیسونگ نشست و گفت:
- اوپا، ببخشید این دو روز نتونستم باهات حرف بزنم. اخه میدونی...
- میدونم کارینا نمیخواد چیزی بگی، درکت میکنم شاید من بودم اصلا دوستیم رو کنار میذاشتم.
جیسونگ دست به سینه شد و رو بهم گفت:
- اویی عنتر تو دوستیمون رو کنار بزاری ها؟
با اتمام حرفش روم حمله ور شد و شروع کرد قلقلک دادنم. بعد از مدت ها بلند بلند قهقهه میزدم و میخندیدم.
- وای جیسونگ بیشتر قلقلکش بده.
- یااا جونگین انقدر قشنگ میخندی و ادای یوبسا رو درمیاری واسه ما؟
- باشهه درد گرفت شکمم ول من جیسونگ..نکن بچههه.
- بچه؟
باز بیشتر قلقلکم داد یکم طول نکشید که دستی مچش رو گرفت.
هر سه تامون سمت صاحب دست برگشتیم تا ببینیم کیه...لینو بود.
- چته شاشو این هم بهت برمیخوره؟
بدون توجه به حرفش محکم دست جیسونگ رو گرفت و بیرون از کلاس برد.
از جام پاشدم و به سمت در کلاس حرکت کردم و خواستم دنبال سرش برم ببینم کجا میبرتش تا ی وقت بلا ملایی پسرش نیاره که با ی جسم سخت برخورد کردم و تلو تلو خوران به عقب افتادم.
هیونجین بود، آب دهنم  و آروم قورت دادم و خواستم راهم رو کج کردم و خواستم ازش بگذرم که باز یقیم رو مثل دفعه قبل چسبید ولی این بار آروم تر.
جوریکه فقط من بشنوم گفت:
- دنبالم بیا
پله های مدرسه و یکی یکی بالا میرفتم. نفسم گرفته بود.
معمولا نمیتونستم از سه تا پله بالا برم اما الان باید هشت تا پله رو طی میکردم.
به دومی که رسیدم  و یکی از پله های طبقه دوم ناخواسته نشستم و دستش که روی یقم بود به پایین هدایت شد.
- پاشو ای ان.
- م..من...نم..نمیتونم
- مگه من ازت پرسیدم میتونی یا نه؟ بهت گفتم پاشو
نفسم رو بزور بیرون دادم و از جام پاشدم. تندتر از دفعه قبل من رو از پله ها بالا میکشوند.
نفسم دیگه باهام یاری نمیکرد.
اسپری رو همزمان که منو می کشوند خواستم از جیبم دربیارم که با دست زدن به جیبم یادم افتاد که تو کیف جاش گذاشتم.
- من نفسم...تنگه..
- فیلم بازی نکن ای انن
چرا نمیفهمید مشکلم جدیه. البته اینکه بهم اندازه سرسوزن اهمیت نمیداد طبیعی بود ولی سنگدل بدونش سر این کار رو درک نمیکردم.
- م.. میخوای من رو... بکشی؟
- هه کشتن؟ راحت میشی که. میخوام جلوم زانو بزنی!!
به طبقه چهارم چه رسیدم روی زمین روی زانو هام افتادم.
جلوم قرار گرفت و خواست دوباره از یقه بلندم کنه که با دستام شلوارش رو گرفتم.
- ل...لطفا
- نمیشنوم بلندتر
- لط...فا
انگار که راضی شده باشه یقم رو ول کرد پوزخندی زد و سرش رو نزدیک گوشم آورد:
- گفته بودم که قراره جلوم زانو بزنی موش کثیف!
راهش رو از جلوم کج کرد و سمت پایین پله ها حرکت کرد. دستاشم همزمان داخل شلوارش فرو برد.
به سرفه بیشتر افتادم و با مشتم محکم رو قفسه سینم میکوبیدم.
اشکم از این همه حقارت جلو تنها دلیل زندگیم در اومده بود.
با صدای سرفه هام وسطای پله سرش رو برگردوند و بهم نگاه کرد.

𝗁𝗒𝗎𝗇𝗃𝗂𝗇 𝗉.𝗈.𝗏
با شنیدن صدای سرفه های پیاپی جونگین سرم رو برگردوندم و بهش نگاه کردم.
- هوی چته، انقدر حالت بده؟
پوفی کشیدم و سمتش حرکت کردم. دست چپم رو از توی جیبم دراوردم و بازوی راستش رو توی دستم گرفتم و سمت دستور طبقه چهارم که جز انباری هیچ اتاق دیگه ای اونجا نبود تکیه دادم.
اون یکی دستم رو از تو جیبم دراوردم و با دستم چونش رو گرفتم.
- اسپری ات کو؟
- ت..تو..کیف.. م
- فاک دهنت رو باز کن احمق
با حرفم دهنش رو سریع باز کرد. انگشت اشاره رو اروم تو دهنش فرو بردم و به ته گلوش رسوندم.
چندبار اینکار رو تکرار کردم که باعث شدم جونگین چندبار اوق بزنه ولی بالا نیاره.
همین کارم باعث شده بود نفسش یکم به تعادل برسه ولی نه اونقدری که بتونه به تنهایی از پس خودش بربیاد.
- خوبی؟
- خوب...م
- سگِ دروغگو
محکمتر چونش رو توی دستم گرفتم و باعث شدم دهنش رو بیشتر باز کنه.
با اخم به لباش نگاه کردم که کمی اب دهن ازش میچکید.
لبم رو محکم روی لبش زدم و هوایی که خودم نفس میکردیم رو تو ریه های جونگین کاشتم.
- اومممم
- ساکت احمق
بازم اینکار رو تکرار کردم. اولین بار برای نجات دادنش بود اما بار دوم انگار چیزی غیر از ترحم باعثش بود! ازش فاصله گرفتم و نگاهش کردم
- خوبی توله؟
- اره
موهاش رو کوتاه دست کشیدم و ازش جدا شدم.
- اینکار رو کردم تا ی وقت جنازت رو دستم باد نکنه. پایین رفتن رو بلدی هوم؟
بدون اینکه منتظر جوابش باشم از پله ها پایین اومدم و به سمت کلاس رفتم.
𝗃𝖾𝗈𝗇𝗀𝗂𝗇 𝗉.𝗈.𝗏
اون لبام رو بوسید!!
قلبم از شدن هیجان تند تند میزد ولی این الان مهم نبود حاضر بودم همین الان بمیرم، حاضر بودم همون موقع که داشت راه تنفسم رو باز میکرد با لب هاش روح از بدنم جدا شه.
سرم رو پایین انداختم و اشکایی که از ذوق از چشام چکه میکردن رو مهمون زمین کردم.
چشمم به برامدگی شلوارم خورد. باورم نمیشد با لمش لب هاش شق شده بودم.
تا به امروز نمیدونستم انقدر حساسم.
همونجوری که به دیوار تکیه داد بودم سمت زمین سرخوردم روی زمین خاکی نشستم.
انگشت اشارم رو روی لبم کشیدم و چشام رو بستم.
اون منو بوسیدن بود. حتی اگه از حس ترحم و دلسوزی اینکار رو کرده بود هم برام مهم نبود.
حاضرم بودم هر روز و هر ثانیه حقیرتر و پست تر از قبل دیده بشم ولی بازم اینجوری لمسم کنه.
اون ناجی منه حتی به اشتباه!

_________________________
امیدوارم این پارت رو دوست داشته باشین..
ووت یادتون نره خوشگلا..

𝖶𝗋𝗈𝗇𝗀 𝖢𝗁𝗈𝗂𝖼𝖾 | 𝖧𝗒𝗎𝗇𝗂𝗇Where stories live. Discover now