part18

1.5K 182 59
                                    

دیگه نتونست توی اون اتاق بمونه پس فقط بلند شد و از اتاقی که توش براش نفس کشیدن سخت بود امد بیرون و به سمت حیاط بیمارستان دوید و به هر کسی که از کنارش رد میشد غیر عمد تنه میزد و یا وسایل هارو می‌ریخت.

بلخره از اون ساختمان بزرگ در آمد و خم شد و دستاشو روی روناش گذاشت و محکم شروع به نفس کشیدن کرد.

یه دفعه هق هق هاش و اشکاش توی گوشش پخش شدن.

با همون اشک و هق هق هاش سمت نا کجا آباد دوید.

دوید و دوید و دوید تا وقتی خودشو رو به روی عمارت کیم ها دید.

جایی که باعث شد اون به این حال برسه.

جایی که باعث شد از عشق کوچولوش دور بمونه.

جایی که اونو از تنها خانوادش دورکرد.

جایی که اونو از مادرش دور کرد.

جایی که همه‌ی بدبختیاش شروع شدن.

بدون این که کنترلی رو پاهاش داشته باشه به سمت عمارت رفت.

از شانس خوبش کسی نبود پس راحت وارد شد.

پاهاش اون رو درون اون عمارت داخل به نا کجا اباد میبردن و اون همچنان نگاهش سرد بود و فقط حرکت می‌کرد.

از پله ها بالا رفت و مستقیم سمت اتاق دو دره ی سفید حرکت کرد.

تک اتاق اون طبقه.

در رو باز کرد و وارد شد.وقتی کسی رو که روی تخت رو به روش خوابیده بود رو دید به جنون خالص رسید‌.

دقیقا روبه روش آقای کیم و یکی از هرزه هاش بدون هیچ پوششی جز پتو توی بغل هم بودن؛درحال که خودش همین امشب پسر کوچولوش رو از دست داد.

خون جلوی چشماشو گرفته بود توی اون لحضه فقط یه چی توی مغز و قلبش پلی میشد"فقط بکشش"

با عصبانیت و با همون چشمای به خون نشستش سمت تخت رفت و با دستاش محکم دور گردن مرد پیر رو گرفت و محکم فشار داد.

مرد به هوش امد و با تقلا هاش داشت سعی می‌کرد پسر رو از خودش جدا کنه ولی نمیتونست.

در اون موقع هیچی نمیتونست جلوی تهیونگ رو بگیره.

دختره با جیغ خودشو گوشه ی تخت جمع کرد و پتو رو از مرد کشید و رو بدن بی پوشش گذاشت.

پسر بیشتر دستاشو فشار داد که حتی قلنچ گردن مرد هم به صدا در آمد.

پیرمرد لخت با فشردن دکمه ی کنار تختش کمتر از ۲۰ ثانیه کل اتاق با نفرات سیاه پوش پر شد و تهیونگ رو از مرد جدا کردن..

تهیونگ داشت دستاشو از بین اون دو مرد چهارشونه ای می‌کشید و فریاد می‌زد ولی نمیتونست.

-همش تقصیر توعه که مامانم رو از دستم دادممم!!!!
همش تقصیر توعه که خواهرمو از دست دادممم!!!!
همش تقصیر توعه که تنها عشق زندگیمو از دست دادممم!!
چجوری هنوز زنده ایی؟؟
چجوری عذاب وجدان ندارییی؟؟؟
به خاطر تو مجبور شدم از عشقم سو استفاده کنممم!
بعد اینجا با این عوضی هات رو به روم وایسادی و با نیشخندی بهم نگاه میکنی مردککک؟؟

Mr kim/vkookOù les histoires vivent. Découvrez maintenant