part14

1.2K 191 64
                                    

چرا پدرم نمیزاره به جونگکوک نزدیک بشید؟شما کی هستید تهیونگشی؟

سوال دختر روبه روش باعث شد کمی جا بخوره ولی به روی خودش نیورد و سعی کرد عادی باشه و موفق هم شد:

-چی؟من پدرتون رو نمیشناسم خانوم جئون.

دختر خواست حرف بزنه ولی با صدای زدن رمز در و وارد شدن یکی سر هر سه نفر به سمته در برگشت.

نامجون بود با یکم پاستیل که جونگکوک قبل از رفتن  بهش گفته بود براش بیاره.

-جونگکوک بیا برات پ-...

حرفش با دیدین دختری که توی نشیمن نشسته،نصفه موند.

سعی کرد زیاد تعجب نکنه و موفق هم شد:

-اوه..خانوم جئون شما اینجا چیکار میکنید؟

بعد از اتمام حرفش،به سمتشون قدم برداشت و کنار تهیونگ نشست.

-کیم تهیونگ شی و کیم نامجون شی!
میدونم که یه چیزی هست میدونم که یه ربطی به پدرم دارید...بهم بگید شما کی هستید؟لطفا.

دختر با درموندگی آخر حرفش رو گفت و دسته کیونگ رو فشرد.

نامجون شوکه به تهیونگ خیره شد.به حرف آمدن شخص چهارم نامجون نگاهشو از تهیونگ گرفت و به مرد داد:

-من میتونم همه چی رو بهش بگم ولی به نظرم اگه حقیقت رو از شما بشنوه براش راحتره.این حق اونه که بدونه شما کی هستید و جونگکوک کیه.

تهیونگ نگاه دودلشو به نامجون داد و نامجون با یک نفس عمیق سرشو به نشونه تایید تکون داد.

انگار وقتش رسیده بود.

-میخوای بدونی من کیم؟

دختر با امیدی که در دلش روشن شد به تهیونگ خیره شد.

-م...من بردارتم...قل دوم تو..

-چیی؟!

در آمدن صدای دختر مصادف شد با در آمدن صدای یک شخص دیگه.

همشون به سمته صدای نفر پنجم برگشتن و با جونگکوکی که با تعجب داشت بهشون نگاه می‌کرد روبه رو شدن.

Jungkook's pov:

با حس سوزشی که در شونم احساس کردم چشمامو باز کردم..هوف من با اون لباسا خوابم برد حتما تهیونگم ازم نامید شده.

بعد از یک دوش چند دقیقه ی سر پایی در آمدم و لباس کاملا پوشیده ای پوشیدم.

گوشیمو برداشتم و از اتاق امدم بیرون داشتم راه میرفتم که صدای آشنایی شنیدم که موجب به متوقف شدنم شد.

-کیم تهیونگ شی و کیم نامجون شی!
میدونم که یه چیزی هست میدونن که یه ربطی به پدرم دارید...بهم بگید شما کی هستید؟لطفا.

مامان؟اون اینجا چیکار میکنه بازم مسله ی پدر بزرگم؟اینجا چه خبره؟

میخواستم برم پیششون ولی با حرف تهیونگ سر جام ایستادم.

Mr kim/vkookWhere stories live. Discover now