IV

148 17 12
                                    

شكست ادم رو قوى تر ميكنه...

Jjk daily ~

~~~~~~~~~~~~~~~

اون پسر از كجا فهميد؟؟؟....

كلافه به سمت پاركينگ رفت امروز توى هركلاس لحظه اى نبود كه متوجه ديده شدنش توسطش نشده باشه سر كلاساى مشترك بهش نگاه ميكرد و كلاساى ديگه از پنجره يا حتى تردد توى راهرو ها جلوى در كلاس باز خيلى نامحسوس انجامش ميداد اما كوك...

نميخواست دليلشو بپرسه چون ميدونست؟؟؟ شايدم در صدد بود مچ پسر رو بگيره؟ يا از زبون خودش بشنوه؟ خسته و كوفته به خونه رسيد و به اتاقش رفت با هيونگش تماس گرفت

+كوك مراقب باش

-هيونگ...

+بن رو ديدى؟

-اره...

+ضبطت كرد؟

-اره

+سعى كردى كم حرف بزنى؟

-اره.. ولى اون پسره كيم...

-همه چيو خراب كرد؟

+اره

-عيبى نداره پس بن ديگه ضبط نميكنه اينبار شايد...

+تعريف ميكنه..

-باور ميكنه؟

-اره هيونگ

+هوسوكى اومده ميخواى باهاش حرف بزنى؟
-اره

+گوشيو ميدم بهش

و بعد خداحافظى گوشى رو به هوسوك داد و دستشو گرفت و كنار خودش نشوند مشغول نوازش بازوى دوست پسرش شد

+سلام كوك

-سلام هيونگ خوبى؟

+نه كوك راستش ميترسم

-نترس... من نميزارم ادامه پيدا كنه..

+اون ميتونه پيدا كنه

-منم ميتونم حقه بتراشم ببينم تو هنوز منو نشناختى؟

+كوك!

-هيونگ! گوش كن... تا ماه بعد همه چيو درست ميكنم.. الانم تا اون موقع در امانى اون كه كنارته اگوست دى اعظمه

هوسوك به حرف كوك خنديد و صداى خندش لبخند به لب كوك اورد

-هيونگ سانشاين من ميخنده؟

+كوووو..

جونگكوک به اسمش كه توسط هيونگش كيوت تلفظ ميشد خنديد و بعد كمى سرگرم كردنش خداحافظى كرد و گوشى رو روى ميز گذاشت

-بعد نامجون نوبت توعه كيم جوان...

با خنده گفت و رفت تا دوش بگيره

اره كار يك هفته اى كوك همين بود استراحت و روزايى كه كلاس داشت زير ذره بين پسر بزرگتر بود كه بدون حرف زدن مشغول ديد زدنش بود پسر عجيب غريب بود اما... خوب جونگكوک ادماى عجيب رو دوست داشت و شايد وقتش بود حركتى بزنه...

REMEMBER MEWhere stories live. Discover now