ميخوام به ماه برسم!
JjK daily ~
~~~~~~~~~~~~~~~
+اون شب كتكم زد و بعد ازم خواست صدا ضبط كنم توش درمورد اين بگم ميخوام خودكشى كنم تا اگه روزى خواست بكشدم اينو تحويل خانوادم بده بعد مرگ.. اونقدر كتكم زد كه بعدش بردم و پرتم كرد خونه يونگى وقتى بيدار شدم نوازشم كرد و همه زخمامو پانسمان كرده بود از مادرم اجازه گرفته بود پيشش بمونم تا بهتر شم ميخواست كارى كنه كه نامجون رو گير بندازه و بعد اون اتفاق موفق شد حبسش كردن و اما شكنجه هم نتونستن مقرش بيارن دو روز بعدش با كمك مردى تبرئه شد و ازاد... بعدم ناپديد شد و رفت نيويورك ميدونى مردى كه كمكش كرد كى بود؟
تهيونگ از هجوم اون همه خاطرات بد لرزى كرد
-ك... كى؟
+جانگ سول پدر جيهوپ... من...
تهيونگ توى حرف پسر پريد تعجب وجودشو گرفت و نتونست ادامه بده
-ج... جونگكوک... من... من بايد ببينمت...
خودشم نفهميدم چيگفت اما لازم داشت پسر رو ببينه انگار يه مشكلى بود...
جونگكوک گيج شده به صفحه قطع شده نگاهى كرد و بعد از اماده شدن و خوردن صبحونه از خونه بيرون زد...
هرچى فكر ميكرد به جايى نميرسيد با صداى نوتيف نگاهى به لوكيشنى كه تهيونگ براش فرستاده بود انداخت و به سمت كافه مركز شهر رفت تهيونگ ميخواست تو كافه ببيندش؟ عجيب! به سمت كافه رفت و خواست در رو باز كنه كه دستى مچ دستشو گرفت و متوقف كرد و نگاهى كرد كه تهيونگ رو مضطرب ديد در رو رها كرد و سمت تهيونگ چرخيد...
+كيم!
تهيونگ اخمى كرد و به بينيش چين داد و تا جونگكوک خواست به كيوت بودن اون پسر بخنده مچ دستش كشيده شد و پسرى كه فكر ميكرد خيلى ضعيفه كشيدش و از پله اوردش پايين و دنبالش كشون كشون ميرفت كمى طول كشيد تا هم قدم پسر تند و تيز بشه و بتونه نفس بكشه چون محض رضاى خدا پسر ميگ ميگ بود...
+ هيونگ خواهش ميكنم نفسم...
به هن هن افتاد كه تهيونگ نزديك ائودى متوقف شد و كوك دست به زانو برداشت و نفس نفس زد كه تهيونگ به ماشينش اشاره كرد و خواست دوباره مچ دست كوك رو بگيره كه دستشو پس زد
+كيم من كه بهت گفتم حرف بزنى... هرجورى كه دوست دارى ولى حرف بزنى.. الان مشكل چيه ميشه بدونم چرا نميخواى-
تهيونگ با كشيدن دستش نزاشت حرفش تموم شه و سمت ماشين كشيدش كه جونگكوک به خودش اومد و دستشو كشيد
+كيم!
تهيونگ دندون ساييد و غريد
-د... درمورد ج... جانگه...
جونگكوک كه بالاخره صداى اون پسر رو شنيد رضايت داد و سوار شد تهيونگ صندلى راننده نشست و ماشين رو روشن كرد و به سمت دهكده نامسان رفت
YOU ARE READING
REMEMBER ME
Actionيه روزى حسرت گذشته ميشود دستى براى خفه كردن حال و نابودى اينده.... فاقد هرگونه كليشه... يه چيز جديد اوردم•-• فيک ترجمه يا همچين چيزى نيست و قلم خود نويسندست عشق؟ چه چيز دور از انتظارى... -كيم! +م-من كيم ن-نيستم.. اسم... دارم-م تهيونگ.. -باشه ك...