III

245 19 21
                                    

ميخواستم تمومش كنم!

JjK daily ~

~~~~~~~~~~

"چيهوپ اينجا چى ميخواست؟"

تهيونگ خودشو تو ديد نبرد و شانس خوبش جيهوپ و همراهش نديدنش و بهوسمت بالا رفتن يونگى كه جونگكوک ازش تعريف ميكرد با اقاى جئون سلام نكرد؟

بعد از مهمونى اقاى كيم با بهونه كردن حال همسرش مهمونى رو به پايان رسوند و خونه جئون هارو ترك كردن و داخل ماشين نشستن با اشاره راننده حركت كرد به سمت خونه كه اقاى كيم به پسرش نگاه كرد

+جيهوپ... بهش بگو ميخوام ببينمش...

تهيونگ نگاهشو به پدرش داد

-چ... چرا پدر...

+ميخوام بدونم چى ميخواست

نگاهشو به پدرش داد و بعد سر تكون داد وقتى به خونه رسيدن پدرش به اتاق خودش رفت تهيونگ هم اتاق خودش و دراز كشيد طبق عادت كاراى روزش رو مرور ميكرد اما امشب فرق داشت هيجى رو تا قبل از ديدن اون پسر بى اعصاب ياد نداشت انگار روزش با اون شروع شده بود حتى يادش نبود قبل ديدن جونگكوک چيكار كرده يا برنامش بعد مهمونى چيبوده تكخنده اى به قيافه اخمالو پسر كه كل ذهنش مشغول كرده بود زد كه با زنگ موبايل به خودش اومد و گوشيش رو برداشت

-ا... اوما..

+پسر قشنگم! خوبى

-ا... اره.. او... اوما... تو خوبى؟

+اره عزيزم چيزى نمونده فقط يك هفته صبورى كن...

تهيونگ سرشو به حالت تفهيم تكون داد و مادرش كه ميتونست حدس بزنه پسرش مايل به حرف زدن زيادى نيست بعد كمى حرف زدن خداحافظى كرد و تهيونگ روى تخت تكونى خورد..

مادرش بايد الان رسيده بود امارات..اخرين مكان ماموريت تا با شيخ خليفه ديدار كنه و هفته اينده بايد خودشو به سئول ميرسوند تا با پدرش به ماموريت بانكوك برن...تمام مشغوليات ذهنى تهيونگ قبل ملاقات با جئون ها فقط يه چيز بود اقاى جئون مهربون و خوش باور بود يا زيادى احمق؟ سه ماهى ميشد كه پدرش با يكى از وزراى هاى دولت كره، وزير امنيت اطلاعات اقاى جئون ايلكوك دوست شده بود.... رئيس تشكيلات بزرگ قاچاق اسلحه.... تهيونگ تعجب ميكرد كه چطور اسم خانواده كيم مافيايى به گوش اقاى جئون نخورده بود...

يا حتى اونا دست راست كيم اقاى جانگ و پسرشو نميشناختن كه جيهوپ اونجورى اونجا رفت و امد داشت؟ بايد فردا به دنبال شماره جديد پسر اقاى جانگ كه شيش ماهى ميشد غيبش زده و سر از خونه جئون ها در اورده و انگارى با پسر بزرگ خانواده هم تو رابطه بود پيدا ميكرد و سر از كارش بدون جلب توجه اقاى جئون خونوادش درمياورد و گزارشش رو به اقاى جانگ دويت قديمى پدرش مى داد تا از نگرانى هاى مرد دوستداشتنى كه مثل پدرش عزيز و مهربون بود كم كنه پس تصميمش رو به فردا گذاشت

REMEMBER MEWhere stories live. Discover now