کوک گوشاش تیز شد:نگهم داره؟مگه حیوون خونگیم؟
هوسوک تک خندی زد:نه،ولی خب شاید ازش خوشت اومده.کوکی سرشو کج کردو لب ورچید.کمی فکر کرد.این مرد بنظر آدم بدی نمیومد،هرچند خبر نداشت که اصلا این آدم دقیقا کیه،یا اصلا چیکارست.اما احساسش بهش میگفت که آدم بدی نیست،و با توجه اینکه اینجا تنها بود،بد نبود کسیو پیدا میکرد که حرف بزنه باهاش.
کوکی با خودش فکر کرد چطوری میتونه یکم به هوسوک نزدیک تر شه.فکر بچگانه ای به ذهنش رسید و با اینکه احتمال عمل کردن نقشش کم بود،میخواست امتحانش کنه.
سینی نقره ای رو برداشت و جلو هوسوک رفت. با مظلوم ترین نگاهی که میتونست به هوسوک خیره شد و لب پایینش رو جلو داد،و اونقدر کیوتو بانمک بنظر اومد که هوسوک جا خورد.
کوک با لحن آروم و کیوتی لب زد:هوسوکااا..دوست داری بخوری؟..نگا چه خوشمزستتت
هوسوک خندش گرفت سرش رو تکون داد.
هوسوک:نه کوچولو،نمیخورم.چی میخوای؟
کوک:میشه بهم بگی اصن در وهله اول برای چی اینجام؟هوسوک متفکرانه به کوک خیره شد.نمیدونست باید بهش بگه یا نه.آهی کشید.آدم رو به روش آدم بیچاره ای بود،با توجه به اینکه زندگیشو شنیده بود.در نهایت،تصمیم گرفت برای کوک همه چیز رو بگه.
هوسوک:خب،ببین کوک،اون انگشتر توی دستت رو میبینی؟اون حلقه نامزدیت بود،نه؟
کوک متوجه سبکی غیر معمول دستش شد،و به دستش نگاه کرد.
جیغ زد:حلقم کودمرمرمیمیم
هوسوک آهی کشیدو دست جونگکوکو کشید تا بشینه دوباره.
هوسوک:مشکل همینه. حلقه ای که ارباب جوان سفارش داده بود،با حلقه نامزدی تو قاطی شده بود،برای همین ارباب جوان دستور داد بیاریمت اینجا که حلقه رو برداریم.مال خودتو بهت میدیم،نگران نباش..
جونگکوک کمی آروم گرفت و بهش نگاه کرد.کنجکاو بود بدونه ارباب جوان کیه،و هوسوک سوال توی چشمش رو خوند.
هوسوک متفکرانه تکه ای از سیبزمینی برشته شده برداشت و فکر کرد که چطور باید بگه.در نهایت به این نتیجه رسید که مستقیما بگه بهترین راهه.
هوسوک:ارباب جوان مسئول کل خانواده کیم عه.
با لبخند رضایتی به چهره شگفت زده جونگکوک نگاه کرد تا مطمئن شه تحت تاثیر قرار گرفته.
ادامه داد:همونطور که میدونی اون رئی..
جونگکوک:خانواده کیم چیه داستانش؟هوسوک انگار که آب یخ روش خالی کرده بودن پکر شد.
هوسوک:چطور نمیدونی؟اگه نمیدونی اصن سر چی تحت تاثیر قرار گرفتی؟
جونگکوک:..من فقط تحت تاثیر قرار گرفتم که چطور یه نفر انقد باکلاس میتونه سیبزمینیو بخوره.
هوسوک آهی کشید:خانواده کیم خانواده این که نسل اندر نسل گشته تا به الان رسیده و ارباب جوان،کیم تهیونگ رئیس این خانوادست،رئیس خاندان مافیایی کیم.هرچند،اگر شانس بهت رو کرد تحت هیچ شرایطی نباید اون رو کیم تهیونگ صدا کنی،همه اون رو به ارباب جوان،و یا ارباب وی میشناسنش.

أنت تقرأ
Red Diamond
عاطفية"اون عینک هایی که چشم های زمردین و تیله مانند جونگکوک رو قاب گرفته بودن، موهای رنگ شده جونگکوک که برخلاف ریشه بلوطی رنگش، رنگ نسکافه ای داشتن و هزاران برابر جونگکوک رو شیرین تر میکردن، لب های پف کرده و سرخ رنگ جئون.. همه اینها از جونگکوک برای تهیونگ...