تهیونگ همه این اتفاقات رو از دوربین ها میدید. اون پسر،اون کوچولوی دوست داشتنی جذبش میکرد، نمیتونست بفهمه چرا. اون پسر رو مال خودش میدونست،واقعا متعلق به خودش میدونست.
تهیونگ احمق نبود. چشم های کنجکاو پسرک رو میدید، نگاه خیرش به دوربین ها،زیرچشمی نگاه کردن نگهبان ها و غیره. میدونست اون کوچولو چی توی فکرش میگذره،و این باعث میشد مشتاق باشه تا روز عملی کردن نقشه پسرک رو ببینه.
مسلما،اون خرگوش کوچولو نمیتونست فرار کنه. ولی تهیونگ شانسش رو بهش میداد،بهش اجازه میداد تا فرار کنه. و بعد میگرفتشو امید کور شده پسرک رو که رو به خاکستر شدن میرعت رو نگاه میکرد. تصورش روحو روانش رو ارضا میکرد.
تهیونگ در همون لحظه ایده ای به ذهنش رسید. ایده ای که خاص بود،و همزمان دوستش داشت. هوسوک رو صدا زد،و براش نقشش رو بازگو کرد. هوسوک متعجب به تهیونگ نگاه کرد،و سر تکون داد.
~~~~~~
چند روزی بود که جونگکوک توی ویلا زندگی میکرد.
برای خودش خوش میگذروند،انصافا اوضاعش بد نبود.غذا های خوشمزه ای داشت،و لباسای جذاب.
تلویزیونی که توی خونه بود آخرین مدل ارائه شده تلویزیون های ال جی بود،یوتیوب داشت، نتفلیکس،بروزر و عملا عین یه لپ تاپ بود که اختیاراتت توش کمتر بود.کوک میشست و برای خودش پاپ کورن درست میکرد، عین بچه های پنج ساله آواتار آخرین باد افزار رو نگاه میکرد،به موسیقی کلاسیک گوش میکرد و از گلدون های توی خونه مراقبت میکرد.
البته اینم بگم که کوک فقط بیکار ننشسته بود تا هیچکاری نکنه. متوجه جاهای دوربین ها شده بود،نقاط کور کشف کرده بود،تغییر شیفت هارو کشف کرده بود و اتفاقا با یکی هم به جز هوسوک دوست شده بود.
هوسوک هرموقع وقت داشتو میتونست به جئون سر میزد،اما طبعا همیشه پیشش نبود چون تهیونگ خیلی سرش رو شلوغ میکرد.
اما کوک با کسی دوست شده بود،با پیشخدمت نوجوانی که برعکس باقی پیشخدمت ها که شیفتشون تغییر میکردو همیشه و دائما توی یک ویلای یکسان نبودن،این پیشخدمت کوچولو همیشه توی اون ویلا بودو انگار زندگی میکرد.
اسم اون خدمتکار،کای بود. کای پسری بود با موهای فندقی،و لبای صورتی کوچیکو گونه هایی سرخ رنگ.
کای کمی کوتاه بودو این واقعا اون رو دوست داشتنی میکرد،و همچنین دست پخت خوبی داشت.
عادت داشت به کوکی بگه موصیو جئون،چرا که تا مدتی پیش توی فرانسه مشغول تحصیل بود،البته که با اجازه تهیونگ. اما بعد برگشته بود،و به همین علت واقعا کره ای رو با لهجه صحبت میکرد.
اون برای جونگکوک شیرموز با شیرینیجات درست میکرد،غذا درست میکرد و کوک هم براش قهوه درست میکرد. گاهی باهم دسر درست میکردن،بازی های تخته ای انجام میدادن،پاسور بازی میکردن و یا کارائوکه راه مینداختن.

YOU ARE READING
Red Diamond
Romance"اون عینک هایی که چشم های زمردین و تیله مانند جونگکوک رو قاب گرفته بودن، موهای رنگ شده جونگکوک که برخلاف ریشه بلوطی رنگش، رنگ نسکافه ای داشتن و هزاران برابر جونگکوک رو شیرین تر میکردن، لب های پف کرده و سرخ رنگ جئون.. همه اینها از جونگکوک برای تهیونگ...