عه وا سلام ببینین کی برگشته؟خب گایز من واقعا تصمیم داشتم فیکو ادامه ندم(ناامید شده بودم که کسی تحویل نمیگیره)بعد از طرفی دیدم نزدیک چهارکا دارن میخونن و خب دروغ چرا فیکو دادم یکی از دوستام که حضوری میبینمش زشته ننویسم در نتیجه آره ازش تشکر کنین اگر کسی علاقه مند بود🦦🤝🏻
خلاصه با توجه به اینکه دیگه کمم نیستن خواننده های فیک،شرط رو نگه میدارم و کم کم بیشترش میکنم،پس اگر پارت بعدو میخواین شرط رو به جا بیارین.
●○●○●○●○●
چند روزی بود که کوک خودش رو توی اتاق حبس کرده بود. و بقیه میدونستن چرا. میدونستن که خبر کشته شدن نامزد جونگکوک،آسیب عاطفی زیادی زده بهش. همه نگران کوک بودن،هوسوک،یونگی،جیمین. حتی تهیونگم دیگه اینطور نبود به کیر بگیره نبودن جئونو.دونه به دونه،تک به تک،هر کدوم دم خونه کوک میرفتن،با خوراکیای موردعلاقه کوک،غذا،دسته گل، حتی کتاب. سعی میکردن راضیش کنن حداقل بیشتر از پنج دقیقه باهاش حرف بزنن،چون کوک درو باز نمیکرد به روشون،ولی دست از پا درازتر برمیگشتن.
همه درمونده بودن. نمیدونستن چیکار کنن. البته،حق میدادن. حق میدادن که کوکی بخواد تنها باشه،تو منتظر نامزدی باشی که گم شده و بعد از یه مدت،خبر پیدا شدن جسدش بیاد،بدون اینکه قاتلی باشه.
رسانه ها میگفتن پرواضحه که این اتفاق یه قتله،مرگ طبیعی نیست،مگر اینکه سونگ هو تو خونش گاو وحشی داشته باشه که شکمش اونطوری پاره شده باشه. حدس میزنین چی؟ آفرین دقیقا،سونگ هو گاو نداشت👍🏻
~~~~~
مشکل جونگکوک،فقط مرگ سونگ هو نبود. جونگکوک خیلی چیزا توی فکرش بود. سونگ هو مرده بود،به قتل رسیده بود،نبود. چند وقت؟نمیدونم. جسدش رو بعد از یه مدت کوتاه از مرگش پیدا نکرده بودن،بلکه اونقدر گذشته بود که جسد شروع کرده بود به فاسد شدن،حیوون ها ازش خورده بودن،پوسیده بود، و هیچ جوره نمیشد فهمید که جسد مال کیه.
اینی که چطور فهمیدن کیه.. پلیس به کوک گفته بود از سوابق دندون پزشکی سونگ هو فهمیدن،وگرنه ممکن نبود تا آخر عمر جونگکوک بفهمه چه بلایی سر سونگ هو اومده.
و این بار سنگینی روی قلب جونگکوک بود،و تصور اینی که وقتی جنازه خونین نامزدش،اون بیرون،زیر بارون،زیر خورشید،زیر گردو خاکو زیر دندون های تیز حیوانات،در حال نابود شدن بوده،اون توی کافه ش،با یون جو مشغول بگو و بخند بوده و حتی به خودش اجازه داده ذره ای،حتی اگر اون ذره کوچیکتر از هر بذر گلی باشه،به یون جو علاقه مند بشه،داشت جونگکوکو به مرز جنون میرسوند.
نمیتونست کسیو ببینه. نمیخواست کسیو ببینه. نه وقتی که چشماش از کم خوابی که نه،از بی خوابی گود افتاده بود،نه وقتی که نگاه کردن به همه اون خوراکیا حالش رو بهم میزد،مخصوصا اینکه سر خوردن همشون با سونگ هو خاطره داشت.
YOU ARE READING
Red Diamond
Romance"اون عینک هایی که چشم های زمردین و تیله مانند جونگکوک رو قاب گرفته بودن، موهای رنگ شده جونگکوک که برخلاف ریشه بلوطی رنگش، رنگ نسکافه ای داشتن و هزاران برابر جونگکوک رو شیرین تر میکردن، لب های پف کرده و سرخ رنگ جئون.. همه اینها از جونگکوک برای تهیونگ...