تهیونگ پوزخند کوچیکی زد،هیچکس نمیتونست از تهیونگ فرار کنه.اللخصوص اگر دشمن تهیونگ بود..یا چیزیو داشت که تهیونگ میخواستش.
و خب،درمورد ریان..آه،اون جوجه مافیای بیچاره چیزی رو داشت که تهیونگ میخواست.
ریان،به معنای واقعی کلمه جوجه مافیا بود.مشخص بود،یه بچه پولدار دیگه بود که ارث زیاد رسیده بهش،و مثل هر تینیجر هورنی و جوگیر دیگه ای که فانتزی های احمقانه ای داشت عین یه ابله کل ثروتش رو گذاشته بود تا به اصطلاح "دارو دسته" خودش رو راه بندازه.
و ظاهرا با اون پول برای خودش یه حرم سرای کوچیکم راه انداخته بود.
در حالت عادی،تهیونگ وقتش رو صرف همچین بازی بچگانه ای نمیکرد،مخصوصا اینکه رقبای تجاری و رقیب های مهم ترو بزرگتری در زندگیش داشت،رقبای خیلی بزرگتر.اونقدر که ریان پلینور جوان،باید توی خوابش میدید که همچین آدمای دشمناش باشن. هرچند،باید افتخار میکرد که یکی مثل تهیونگ شده رقیبش،هوم؟
البته رقیب که نه،پلینور ویولن پاگانینی رو توی یه مزایده خریده بود.توی اون مزایده،تهیونگ به سادگی میتونست مثل همیشه ویولن رو بخره،اما اجازه داد پلینور بخرتش،تا تهیونگ با دادن درس کوچیکی به اون بچه یادش بده که تو حیطه ای که درش تخصص نداره وارد نشه.
در باز شد و هوسوک همیشه وفادار،درحالی که ریان رو کت بسته پیش تهیونگ میاورد وارد اتاق شد.
ریان رو هل داد و ریان روی دو زانوش دقیقا جلوی تهیونگ زمین خورد.تهیونگ با دیدنش پوزخندی زدو پای راستش رو روی پای چپش انداخت،و دستش رو زیر چونش زد.
زمزمه کرد:امیدوارم انتظار اینو نداشته باشی که خودم باید پیشت میومدم..اما خب دستیار شخصیمو فرستادم برات هوم؟
از جا بلند شد و به سمت کمدی رفت،درش رو باز کردو شیشه شراب قرمز رنگی رو برداشت.چوب پنبه رو دراورد و توی گیلاس برای خودش شراب ریخت.
شراب رو سر کشید و شونه بالا انداخت و با نگاه بی اهمیتی کمر ریان رو لرزوند.
تهیونگ:متاسفم،درسته مهمونی ولی انتظار پذیرایی که نداری؟البته..ما مهمونامونو بدون پذیرایی رها نمیکنیم،مخصوصا اگر جرعت کننو توی مزایده ای که من هستم روی قیمت من عدد بذارنو چیزی که مال منه رو بدزدن..
تهیونگ دوباره روی صندلی نشست و همونطور که شراب توی گیلاس رو میچرخوند با نوک کفشش چونهی ریان رو بالا آورد.لبخندی بهش زد.تهیونگ:به خونه ما خوش اومدی پلینور،بذار بهت یه درس کوچیک بدم.
شراب رو سر کشید،و به دهان بسته شده ریان نگاه کرد.گیلاس رو روی میز کنار دستش گذاشت و دستش رو توی موهاش برد،و درستشون کرد.
زبونش رو روی دندوناش کشید و لگدی توی صورت ریان زد،و ریان به عقب پرت شدو ناله درد مندش بلند شد.

ВЫ ЧИТАЕТЕ
Red Diamond
Любовные романы"اون عینک هایی که چشم های زمردین و تیله مانند جونگکوک رو قاب گرفته بودن، موهای رنگ شده جونگکوک که برخلاف ریشه بلوطی رنگش، رنگ نسکافه ای داشتن و هزاران برابر جونگکوک رو شیرین تر میکردن، لب های پف کرده و سرخ رنگ جئون.. همه اینها از جونگکوک برای تهیونگ...