𝟑: 𝒍𝒊𝒌𝒆 𝒂𝒍𝒘𝒂𝒚𝒔..🙄

433 85 29
                                    

بعد از تموم شدن کلاسش وارد محوطه دانشگاه شد و با دیدن رفقاش بطرفشون رفت

_اوو هیونگ اومدی!!منتظرت بودیم

+ببخشین دیر کردم؟

جیمین سرشو به دو طرف تکون داد و گفت

_نبابا ماهم تازه اومدیم..  

یونگی هم حرف جیمینو تایید کرد و باهم راه افتادن
یونگی مثل هر روز پرسید

×چخبر از آلفات؟؟

چشماشو چرخوند و جواب داد

+منتظر جواب جدیدی که نیستی؟مثل همیشه به چپشم به چپمه!!

جیمین با کنجکاوی پرسید

_یعنی هیچ حسی بهت پیدا نکرده؟؟بابا من که امگام دلم میخواد با هیونگ باشم دیگه اون که آلفاست

سوکجین نگاه عصبی بهش کرد و خواست چیزی بگه که یونگی زودتر گفت

×جرعت داری این حرفو جلوی آلفات بزن

سوکجین در تایید حرفش سری تکون داد و گفت

+صبر کن اگه به جونگکوک نگفتم!!

_یاااا هیونگ حالا من یچیز گفتم...میشه بهش نگی؟

خندید و موهای جیمینو بهم ریخت

+کیییووت!!باشه بابا نمیگم

یونگی شونه‌ای بالا انداخت و گفت

×ولی من میگم!!

_تو همیشه عوضی‌ای!

+آلفا ها همشون همینن!!

جیمین دستشو روی شونه‌ی سوکجین گذاشت و گفت

_هییونگ نامردی نکن همشونم اینطوری نیستند!!

+آره همشون اینطور نیستند...تو ایی که آلفات عاشقته این حرف هارو میفهمی ولی من تنها آلفای خوبی که توی زندگیم دیدم یونگی‌عه!!شاید هم همه آلفا ها خوبن بجز تهیونگ!

یونگی اومد کنارش و گفت

×هیونگ میخوای خودم آلفات بشم؟؟

پس گردنی بهش زد و با چشمای ریزشده نگاهش کرد

+نمک نریز بچه!!برو یکی پیدا کن بهت بخوره

جیمین سری تکون داد و گفت

_منظور هیونگ اینه که مثل خودت عقلش نصفه باشه

×یااا پارک جیمین امروز خیلی داری حرف میزنیا!!

_عزیزم حقیقت تلخه باید قبول کنی!!

×میدونم!!برای همین خدا یکی مثل جونگکوک رو برات انتخاب کرده!چون دوتاییتون کندمغزید!!

:یااا حالا چرا منو تخریب میکنی؟؟

سه تایی به پشت سرشون نگاه کردن و با جونگکوک که دست به سینه وایساده بود روبه رو شدند

𝐩乇я𝐅𝐎𝓡ᶜ𝒆Donde viven las historias. Descúbrelo ahora