𝟏𝟗: 𝒚𝒐𝒖'𝒓𝒆 𝒉𝒆𝒓𝒆?!..🤍

292 62 19
                                    

_نیست همه جارو گشتم نیست معلوم نیس کدوم گوری رفته

به هوسوکی که با عصبانیت داد میزد و معلوم بود چقدر کلافه ست نگاه کرد
مو هاش رو بهم ریخت و گفت
 
×یعنی چی هیونگ؟امروز روز پنجمیه که نیست

پووفی کشید و خودشو روی مبل انداخت و گفت

_چیکار کنم؟اصلا به من چه؟مگه بچه‌ست که نگران جای خوابش باشم؟

×خب الان من جواب جیمینو چی بدم؟بهوش نیومدن سوکجین هیونگ کم بود حالا گمو گور شدن تهیونگم اضافه شد!!

سری تکون داد و نگاهی به ساعت که ساعت ۱۳:۱۸ رو نشون میداد کرد و بلند شد

×هیونگ من میرم خبری شد بهم بگو

هوسوک که از خستگی چشم هاش رو بسته بود سری تکون داد و گفت

_هووم مواظب خودتو جیمین باش

باشه ای گفت و از دفتر خارج شد
پنج روزی بود که تهیونگ یهویی غیب شده بود هر جایی که میگشتن نبود
از خونه های خودش و پدرش گرفته تا فرودگاه ها و بیمارستان ها
همه جا رو گشته بودن ولی هیچ خبری ازش نبود حتی به سوکجین هم سر نمیزد و به پرستار های اونجا سپرده بودند اگه اومد خبرشون کنن ولی بازم خبری نبود
هر چندتا شماره‌ای هم که ازش داشتن همش یا خاموش بود یا جواب نمیداد
و باز هم کار های شرکت افتاده بود گردن هوسوک و جونگکوک بدبخت و هر کاری از دستشون براومده بود کرده بودند تا کسی از نبود رییسشون باخبر نشه تا دوباره شایعه درست کنن و این موضوع رو سوژه‌ی جدید کنن

وارد خونه شد و نگاهی به اطراف کرد
برعکس همیشه جیمین به استقبالش نیومده بود و این عجیب بود

×جیمین؟عشقم من اومدم!

وارد اتاقشون شد و با جیمینی که پایین تخت نشسته بود و سرش رو روی تخت گذاشته بود به خواب رفته بود روبرو شد
به طرفش رفت و خواست بلندش کنه و درست بخوابونتش که زیر دستش چیزی دید
آروم از زیر دستش بیرون کشیدش و نگاهش کرد

یه عکس سه نفره از جیمین و سوکجین و یونگی بود که برای تولد پارسال جیمین گرفته بودند
توی این مدت جیمین همش به عکس هایی که از سوکجین هیونگش داشت خیره میشد و وقت هایی که بیمارستان نبود وقتش رو اینطور میگذروند

لبخند غمگینی زد و عکس رو کنار گذاشت و امگای باردارش رو بلند کرد و روی تخت خوابوند
دستی به شکم کمی برامدش کشید و بوسه‌ای رو پیشونیش گذاشت و خواست بلند بشه که جیمین دستش رو گرفت و با صدای گرفته از خوابش گفت

_اومدی عشقم؟

×آره عزیزم بیدارت کردم؟

امگا چشم هاش رو باز کرد و با لبخند سری به نشونه‌ی نه تکون داد و گفت

_امروزم نیومد؟

دستی به سر امگا کشید و گفت

×نه گلم نیومد هوسوک هیونگ بازم رفت دنبالش ولی نبود

𝐩乇я𝐅𝐎𝓡ᶜ𝒆Место, где живут истории. Откройте их для себя