_نیست همه جارو گشتم نیست معلوم نیس کدوم گوری رفته
به هوسوکی که با عصبانیت داد میزد و معلوم بود چقدر کلافه ست نگاه کرد
مو هاش رو بهم ریخت و گفت
×یعنی چی هیونگ؟امروز روز پنجمیه که نیستپووفی کشید و خودشو روی مبل انداخت و گفت
_چیکار کنم؟اصلا به من چه؟مگه بچهست که نگران جای خوابش باشم؟
×خب الان من جواب جیمینو چی بدم؟بهوش نیومدن سوکجین هیونگ کم بود حالا گمو گور شدن تهیونگم اضافه شد!!
سری تکون داد و نگاهی به ساعت که ساعت ۱۳:۱۸ رو نشون میداد کرد و بلند شد
×هیونگ من میرم خبری شد بهم بگو
هوسوک که از خستگی چشم هاش رو بسته بود سری تکون داد و گفت
_هووم مواظب خودتو جیمین باش
باشه ای گفت و از دفتر خارج شد
پنج روزی بود که تهیونگ یهویی غیب شده بود هر جایی که میگشتن نبود
از خونه های خودش و پدرش گرفته تا فرودگاه ها و بیمارستان ها
همه جا رو گشته بودن ولی هیچ خبری ازش نبود حتی به سوکجین هم سر نمیزد و به پرستار های اونجا سپرده بودند اگه اومد خبرشون کنن ولی بازم خبری نبود
هر چندتا شمارهای هم که ازش داشتن همش یا خاموش بود یا جواب نمیداد
و باز هم کار های شرکت افتاده بود گردن هوسوک و جونگکوک بدبخت و هر کاری از دستشون براومده بود کرده بودند تا کسی از نبود رییسشون باخبر نشه تا دوباره شایعه درست کنن و این موضوع رو سوژهی جدید کننوارد خونه شد و نگاهی به اطراف کرد
برعکس همیشه جیمین به استقبالش نیومده بود و این عجیب بود×جیمین؟عشقم من اومدم!
وارد اتاقشون شد و با جیمینی که پایین تخت نشسته بود و سرش رو روی تخت گذاشته بود به خواب رفته بود روبرو شد
به طرفش رفت و خواست بلندش کنه و درست بخوابونتش که زیر دستش چیزی دید
آروم از زیر دستش بیرون کشیدش و نگاهش کردیه عکس سه نفره از جیمین و سوکجین و یونگی بود که برای تولد پارسال جیمین گرفته بودند
توی این مدت جیمین همش به عکس هایی که از سوکجین هیونگش داشت خیره میشد و وقت هایی که بیمارستان نبود وقتش رو اینطور میگذروندلبخند غمگینی زد و عکس رو کنار گذاشت و امگای باردارش رو بلند کرد و روی تخت خوابوند
دستی به شکم کمی برامدش کشید و بوسهای رو پیشونیش گذاشت و خواست بلند بشه که جیمین دستش رو گرفت و با صدای گرفته از خوابش گفت_اومدی عشقم؟
×آره عزیزم بیدارت کردم؟
امگا چشم هاش رو باز کرد و با لبخند سری به نشونهی نه تکون داد و گفت
_امروزم نیومد؟
دستی به سر امگا کشید و گفت
×نه گلم نیومد هوسوک هیونگ بازم رفت دنبالش ولی نبود
ВЫ ЧИТАЕТЕ
𝐩乇я𝐅𝐎𝓡ᶜ𝒆
ФанфикPerforce ‴ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉ‴ +آره اجباری بود!!ولی شد قشنگ ترین اتفاق زندگیم... Couple: Taejin,kookmin Ganer: romnece,omegaverse,angst,smut,omperg Writer: 𝐒𝐤𝐲