_الو سلام هیونگ!
+اوو جیمینی انقد زود دلت برام تنگ شد؟همین یه ساعت پیش تو دانشگاه همو دیدیم!!
جیمین خندید و گفت
_اوهوم مگه نمیدونی من چقدر دوستت دارم؟
به چشم های ریز شده از کنجکاوی تهیونگ نگاه کرد و با لبخند گفت
+منم دوست دارم عزیزم!
و شاهد حرص خوردن و چرخیدن چشم های آلفاش بود
جیمین با ذوق گفت
_هیونگ شب برای شام میاین خونه ما؟با تهیونگ هیونگ؟!
+برای چی؟
_همینطوری دور هم باشیم!هووم؟
+باش اتفاقا دلم یه دورهمی میخواست
_هووم پس دیر نکنینا!!یه خبر خوب هم براتون دارم
+چه خبری؟
_عهه نمیشه که شب که اومدین میگم!سوپرایزه خب خدافظ هیونگی شب میبینمت
و قبل از اینکه جین چیزی بگه تماسو قطع کرد
امگا نگاهی به گوشی و بعد نگاهی به تهیونگ که هنوز بهش خیره بود کرد
کنار آلفا روی صندلی میز تحریرش نشست و گفت
+جیمین بود!شب برای شام دعوتمون کرد خونشون!
ابرویی بالا انداخت و گفت
-واقعا؟چیشده این جونگکوک دست از خسیس بازی برداشته؟
شونهای بالا انداخت و گفت
+نمیدونم اما جیمین گفت یه خبری میخواد بهمون بده
-واقعا؟
+هووم
به چشم های هم خیره شدن و هردو سکوت کردن
با فهمیدن چیزی چشم های هردو گرد شد
انگار با نگاه هاشون درحال حرف زدن بودنسوکجین با همون چشم های گرد شده گفت
+توام به همون چیزی که من فکر میکنم فکر میکنی؟
تهیونگ سری تکون داد و گفت
-فکر کنم!
امگا لبخندی زد و گفت
+واقعا؟؟
شونهای بالا انداخت و گفت
-نمیدونم!
سوکجین موهاشو بهم ریخت و گفت
+واایی فکرشو بکن وایی اصن نمیشه!
تهیونگ به ذوق امگا خندید گفت
-حالا شاید اشتباه کرده باشیم!شاید یچیز دیگه میخواد بگه!!
سریع بهش نگاه کرد و گفت
+وااییی فکر کن چقدر قراره جیمین کیوت بشه!
ČTEŠ
𝐩乇я𝐅𝐎𝓡ᶜ𝒆
FanfikcePerforce ‴ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉ‴ +آره اجباری بود!!ولی شد قشنگ ترین اتفاق زندگیم... Couple: Taejin,kookmin Ganer: romnece,omegaverse,angst,smut,omperg Writer: 𝐒𝐤𝐲