𝟏𝟖: 𝑳𝒂𝒄𝒌 𝒐𝒇 𝒑𝒆𝒂𝒄𝒆..😞

255 64 46
                                    

منشی برگه هایی که دستش بود رو روی میز گذاشت و توضیح داد

:قربان این ها اطلاعات و سند هایی که خواسته بودید درمورد اتفاق دو ماه پیش

سری تکوت داد و گفت

-هووم کامله؟

:بله

-اوکی میتونی بری

تعظیمی کرد و از اتاق خارج شد
جونگکوک که تا اون موقع ساکت بود و داشت قهوه‌ش رو میخورد با کنجکاوی نگاهی به برگه ها کرد و گفت

_اینا چیه؟دو ماه پیش چیشده؟

نگاه کوتاهی بهش کرد و دوباره نگاهش رو روی برگه ها داد

-چی؟

_میگم دو ماه پیش چیشده؟راجب کی تحقیق کردی؟

-هووم؟

_دو ماه پیش چیشده؟؟

-هاا؟

_یااااا

تهیونگ اخم کرد و گفت

-بی ادب سر رییست داد میزنی؟

با اخم جواب داد

_آره بگو ببینم دوباره چی شده که به من نگفتی؟دو ماه پیش کی میشه؟چیشده؟

به صندلیش تکیه داد و گفت

-دو ماه پیش میشه مهمونی پدربزرگم که تو نبودی

_خب؟

-خب؟

جونگکوک عصبی به برگه‌ای که دستش بود اشاره کرد و گفت

_یاا کیم تهیونگ درست بگو ببینم این کیم جِی یونگ کیه؟چه گوهی خورده که سیر تا پیاز زندگیش رو درآوردی؟

-به امگام دست درازی کرده!

جونگکوک هنگ کرد
واقعا به هیونگش دست درازی شده بود؟
با تعجب گفت

_چیییی؟

تهیونگ که سعی میکرد آروم باشه گفت

-همون که شنیدی

جونگکوک اومد جلوتر و گفت

_یعنی چی هیونگ؟واقعا تو اون مهمونی به جین هیونگ تجاوز....

-نه!!

با صدای بلندی وسط حرفش پرید
جونگکوک که هنوز گیج بود گفت

_خب پس چیشده؟مگه تو اونجا نبودی؟

نفسشو پووف مانند بیرون داد و گفت

-لعنت بهت چرا اونجا بودم اما جولیا پیشش بود برا همین من هواسم پرت شد ازش وقتی برگشتم برده بودش توی راه روی پشت عمارت و داشت به زور میبوسیدش

_اووو ولی یچیزی اینجا عجیبه

-چی؟

_اینکه تو همون موقع نکشتیش!

𝐩乇я𝐅𝐎𝓡ᶜ𝒆Where stories live. Discover now