𝟒: 𝒑𝒓𝒐𝒕𝒆𝒄𝒕𝒊𝒐𝒏..😠

398 90 83
                                    

دست هاشو دور بازوی آلفا حلقه کرد و باهم وارد سالنی که پر از مهمون های سرشناس بود شدند

با ورودشون نگاه همه روی زوج زیبا و جذاب خانواده کیم اومد
وارث های ثروتمند دو خانواده که توجه همه رو به خودشون جلب میکردند

سوکجین که متوجه نگاه های مهمان ها شده بود سرش رو پایین انداخت و سعی میکرد گوش های قرمز شده‌ از خجالتش رو قایم کنه  

با هم به طرف کیم جونگمین آلفای میانسالی که کنار یکی از میز های وسط سالن مشغول حرف زدن بود رفتن

:اوو اومدین؟!

هردو احترامی گذاشتن

-سلام پدر جان!!بله ببخشید کمی دیر کردیم

مرد دستی به شونه پسرش زد و گفت

:آیگوو اشکال نداره به موقع اومدین..!

رو به افرادی که کنارش بودن کرد و با افتخار شروع به معرفی پسرش و همسرش کرد

:خب اینم از پسرم که تعریفش رو خییلی شنیدید رییس شرکت رِیزن کیم تهیونگ

تهیونگ احترامی بهشون گذاشت و دست داد

-از آشنایی باهاتون خوشبختم..

:و ایشون هم امگای زیبا و خواستنیش کیم سوکجین

امگا که تا اون موقع ساکت بود سلامی کرد دوباره پیش تهیونگ برگشت و باهم بعد از گرفتن اجازه به طرف خانواده سوکجین رفتند

بعد از دور شدن اون جفت زیبا و چشمگیر یکی از حضار رو به پدر تهیونگ کرد و گفت

:واااوو قربان امگای پسرتون پسر معمار کیم جونهیون هستن؟

آلفا با غرور و پوزخنده روی لبش سری تکون داد و جواب داد

:بله همینطوره!!

:وااوو واقعا خیلی بهم میاند!!انتخاب فوق العاده‌ای داشتید..

آلفا با رضایت لبخندی زد و سری تکون داد

بعد از سلام و احوال پرسی با خانواده امگا به طرف یک میز خالی رفتند
تهیونگ کنار امگا که هنوزم گونه و گوش هاش قرمز بود نشست و نگاهی بهش کرد
بوی تند شده‌اش باعث نگرانیش شده بود

-چیزی شده؟از چیزی ترسیدی؟

سوکجین نگاهی بهش کرد و سرشو به دو طرف تکون داد

+نه فقط...همه دارند نگاهم میکنن!!

به مهمون های که نزدیکشون بودند نگاه کرد
درست بود چشم همه روش بود و داشتن با نگاه هاشون که تحسین حسادت نفرت و خواستن ازش میبارید اذیتش میکردند

بار اولش نبود که وارد همیچین مهمونی هایی میشد اما اولین بار بود که اینطوری همه بهش چشم دوخته بودند و نمیدونست باید چه واکنشی نشون بده

𝐩乇я𝐅𝐎𝓡ᶜ𝒆Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ