_اوووپاااا!!!
دختر دویید و خودشو توی بغل برادرش انداخت
سوکجین خندید و خواهر رو به خودش چسبوند و گفت+دلم برات تنگ شده بود فسقلی!!
_منم همینطور
از جین جدا شد و کنارش روی تخت نشست و گفت
_چرا انقدر لاغر شدی؟اصلا غذا میخوری؟چرا انقدر اذیتم میکنی؟میدونی چقدر نگرانت بودم؟چرا انقدر حرص میدی؟
سوکجین قیافه متعجبی به خودش گرفت و گفت
+وااوو سویونا این منم که حرص میدم یا تو؟
دختر دست به کمر گفت
_معلومه تو
تهیونگ که تا اون موقع کنار تخت ایستاده بود و به خواهر و برادر دوست داشتی روبروش نگاه میکرد خندید و رو به جین گفت
-بلاخره یکی پیدا شد جوابتو بده
سوکجین با اخم نگاهش کرد که آلفا با خنده شونهای بالا انداخت
سویون بی توجه به حرف آلفا با خنده رو به سوکجین گفت_واایی اوپا نمیدونی چقدر هر روز رو مخ تهیونگ اوپا راه رفتم انقدر باهاش حرف زدم!
آروم کنار گوش جین ادامه داد
_تازه بعضی حرفایی که بهت میزد رو هم شنیدم
سوکجین خندید و مثل دختر آروم گفت
+واقعا؟حالا چی میگفت؟
_همشو که یادم نیست فقط میدونم خیلی دوست داره!
+واقعا؟
_اوهوم خیلی خیلی دوست داره
با خنده بینی امگای شیرین کنارش رو کشید و گفت
+چند بار بهت بگم فال گوش واینسا؟هووم؟هنوز یاد نگرفتی شیطون؟
دختر اخمی کرد و با قیافه حق به جانبی گفت
_عهه بده مواظب آلفات بودم بهت خیانت نکنه؟حالا این جای تشکرته؟
سوکجین اخم کرد و همونطور که خیز میگرفت تا بلند بشه دخترک شیطونی که با خنده داشت فرار میکرد رو بگیره گفت
+وایسا ببینم فسقل زبون درآورده برا من..!
تهیونگ سریع به سمت در رفت و جلوی سویون رو گرفت و تو یه حرکت بلندش کرد و همونطور که به طرف تخت جین میومد گفت
-مواظب من بودی آره؟تو که همش میگفتی نشنیدی حرفامو؟!
دختر امگا که سعی میکرد از بین دست های آلفا فرار کنه گفت
_یااا خب راس میگفتم فقط یکمشو میشنیدم
سوکجین خندهای کرد و رو به آلفا گفت
+وقتی میگه یکمش یعنی فقط دو سه تا کلمه رو نشنیده!!
_یااا اووپااا
![](https://img.wattpad.com/cover/337332674-288-k240026.jpg)
VOCÊ ESTÁ LENDO
𝐩乇я𝐅𝐎𝓡ᶜ𝒆
FanficPerforce ‴ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉ‴ +آره اجباری بود!!ولی شد قشنگ ترین اتفاق زندگیم... Couple: Taejin,kookmin Ganer: romnece,omegaverse,angst,smut,omperg Writer: 𝐒𝐤𝐲