_این چطوره؟
×نه خوشم نمیاد
روش رو برگردوند و به طرف مخالف آلفا رفت
آلفا نگاه بیشتری به لباس ها و شلوار های کوچیک جلوش انداخت
با دیدن یه ست کیوت رو به امگا کرد و گفت_جیمینا این خیلی قشنگه ها بیا ببین
با بی حوصلگی به طرف آلفا رفت و ستی که انتخاب کرده بود رو دید
چند باری به ست و بعد به چهرهی خندون جونگکوک نگاه کرد
سری تکون داد و گفت×خیلی زشته..!
و به طرف خروجی پاساژ رفت
آلفا پووفی کشید و پشت سر امگا راه افتاد_جیمینا چرا اینجوری میکنی؟چند ماه دیگه بچه بدنیا میاد و ما هنوز هیچی براش نگرفتیم هرجا میریم میگی اینا زشته و اینارو نمیخوام
با اخم ایستاد و رو به آلفا کرد
×چیه؟خسته شدی؟مگه من بهت گفتم بیا دنبالم؟خودم میتونستم با هیونگ هام بیام خودت خواستی بیای حالا داری غر میزنی؟!
_عشقم چرا عصبی میشی من فقط گفتم یکم کمتر سخت بگیر تا راحتتر انتخاب کنی
چشم هاش رو چرخوند و با همون چهرهی خنثی مشغول نگاه کردن به ویترین های مغازه ها شد
جونگکوک وقتی دید جیمین دیگه نمیتونه درست راه بره و شروع به نفس نفس زدن کرده گفت_جیمینم خسته شدی؟میخوای بریم خونه؟میتونی اینترنتی بخری اونجوری تنوع بیشتری هم داره
بدون نگاه کردن هوومی گفت و به طرف ماشین راه افتاد
جونگکوک هم بدون هیچ حرفی سوار شد و به طرف خونه راه افتاد
وارد خونه شد به طرف اتاق رفت
با کمک جونگکوک لباس هاش رو درآورد و یه شلوارک خیلی کوتاه با تیشرت اورسایز جونگکوک پوشید و آروم روی تخت دراز کشید و مشغول نوازش شکم برامدهش شدآلفا کنارش نشست همونطور موهای امگا رو نوازش میکرد گفت
_یکم استراحت کن من میرم یچیزی درست کنم بخوریم هووم؟
×دوباره بیمزه نپزیا..!
اخم کوچیکی کرد و گفت
_یااا جیمینا یه بار فقط به جای نمک شکر ریختما حالا هی نگو
شونهای بالا انداخت و گفت
×به هرحال دستپخت خیلی خوبی نداری
چشم هاشو ریز کرد و صورتشو نزدیک صورت امگا برد و گفت
_میدونی با اینکار هات باعث میشی بخوام بار ها باردارت کنم تا این صورت کیوت و اخمالوتو ببینم؟؟
تکخندی کرد و گفت
×خیلی حرف میزنیا قرار نبود بزاری استراحت کنم؟!
YOU ARE READING
𝐩乇я𝐅𝐎𝓡ᶜ𝒆
FanfictionPerforce ‴ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉ‴ +آره اجباری بود!!ولی شد قشنگ ترین اتفاق زندگیم... Couple: Taejin,kookmin Ganer: romnece,omegaverse,angst,smut,omperg Writer: 𝐒𝐤𝐲