𝟗: 𝒕𝒉𝒊𝒔 𝒊𝒔 𝒍𝒐𝒗𝒆..❤️

417 77 26
                                    

_چه عجب..معلوم هست چند روزه کجایی؟

+بزار برسی بعد بازخواستم کن..

_کجا بودی این چند روز؟؟

امگا شونه‌ای بالا انداخت و گفت

+خونه بودم..!  
 
_خونه بودم خونه‌ام تو خونم هرچی ازت میپرسم همینارا میگی تو خونه بودی و نمیومدی دانشگاه؟

+آره خب خونه بودم..

_پس چرا نمیومدی؟مریض بودی؟ها؟تقسیر اون آلفاته؟برم حسابشو برسم؟

+چیکار به اون داری؟؟من خوبم مریض هم نبودم

_مریض نبودی چرا نمیومدی؟

+تهیونگ حالش بد بود برا همین نمیومدم

_چش بود؟

+تو رات بود‌

_وااقعاا؟؟؟

‌+هووم

با اخم جلوی امگا ایستاد و مانع رفتنش شد

_به زور باهات خوابید؟برم حسابشو برسم؟مرتیکه عوضی

+چرا فقط میخوای بری بزنیش؟نه بزور نخوابید باهام حالا برو اونطرف ببینم

یونگی رو کنار زد و به طرف دکه‌ای که نزدیکشون بود رفت
آلفا دویید و خودشو بهش رسوند

_یعنی چی به زور باهات نخوابید؟خودت باهاش خوابیدی؟آره؟؟

توی صف دکه ایستادن
روی به یونگی گفت

+خودش رفت یجای دیگه ولی جونگکوک بردم پیشش نمیدونستم تو راته وقتی فهمیدم خواب بود میخواستم برگردم ولی جونگکوک در رو قفل کرد و نزاشت برگردم

_خاب پس بزور بودی دیگه..!حالا باید برم حساب اون جونگکوک و برسم!!

+نه!وقتی تهیونگ بیدار شد درو برام باز کرد ولی خودم موندم نمیخواستم مثل اون یه عوضی باشم..

_اووو یعنی خودش نمیخواست باهات باشه؟

+دیگه اینو برو از خودش بپرس..

یونگی چشماشو چرخوند و ساندویچ هاشون رو از دکه گرفت
باهم به طرف نیمکت خالی نزدیک اونجا رفتن و نشستن

_خب پس دیگه عاشق شدی..

سوکجین بیتفاوت شونه‌ای بالا انداخت و گفت

+خیلی وقته فهمیدم دوستش دارم ولی نمیخواستم قبول کنم عاشق عوضی‌ای مثل اون شدم..!

_حالا چیشده که قبول کردی؟

+چون دیگه تهیونگ اون آلفای عوضی‌ای نیست که به زور مارکم کرد..!

آلفا گازی از ساندویچش زد و با دهن پر گفت

_پس کیه؟

+آلفام‌عه..!

_عهه نبابا..یعنی باهات خوبه؟

𝐩乇я𝐅𝐎𝓡ᶜ𝒆Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang