9

270 31 1
                                    

به بچه گربه که حالا پای کوچولوش رو گچ گرفتن نگاه میکنم. تصمیم گرفتیم نگهش داریم. چون نیاز به مراقبت داره. کای گفت میبرتش اتاق خودش ولی من هروقت بخوام میتونم برم بهش سر بزنم.

- باید یه اسم براش بزاریم.
سرمو بالا میارم و به کای که داره رانندگی میکنه نگاه میکنم.
+ آره. ایده ای نداری؟
- نه.

+ خب. من از بچگی تصور میکردم که یه گربه به اسم میلو دارم.
بدون اینکه نگاهش رو از خیابون بگیره لبخند میزنه.
- میلو قشنگه.

کای نزدیک یه پت شاپ پارک میکنه و از ماشین پیاده میشیم و به طرفش حرکت میکنیم. برای میلو غذا و وسایل مورد نیازش رو میخریم و بعد برمیگردیم و سوار ماشین میشیم.

به خوابگاه برمیگردیم و من همراه میلو به اتاق کای میرم. جای خوابش رو کنار تخت کای میزاریم و یکم بهش غذا میدیم. هرچی توی ظرفش ریخته بودیم و میخوره.

با خودم فکر میکنم: چند وقته که غذا نخورده؟
توی جای خوابش میزارمش و بهش خیره میشم. امیدوارم زود خوب شه..

میلو کم کم خوابش میبره و من میشینم همونجا و نگاهش میکنم. نمیفهمم چقدر گذشته که کای با دوتا لیوان قهوه برمیگرده و اونا رو روی میز میزاره.

- کاش من اون بچه گربه بودم!
بالاخره از روی زمین بلند میشم و روی تخت میشینم.
+ چی؟
- هیچی. سه ساعته بی وقفه بهش زل زدی.
میخندم و حرفی که الان زد رو نشنیده میگیرم.

یکی از لیوانای قهوه رو از روی میز برمیدارم و کمی ازش میخورم.
+ واسه ی امروز ممنونم. نیاز نبود این کارو بکنی.
- خب، به من که خوش گذشت. تازه.. الان یه بچه گربه دارم که ازش مراقبت کنم!

من میدونم که کای همه ی این کارارو داره برای من انجام میده. ولی اون جوری رفتار میکنه که انگار خودش به هر حال انجامشون میداد. داره سعی میکنه بهم حس عذاب وجدان نده. با خودم فکر میکنم چرا انقدر برام وقت میزاره؟ معمولا این اتفاق واسم نمیوفته.

وقتی دوباره به کای نگاه میکنم باهاش چشم تو چشم میشم. داره لبخند میزنه. مثل همیشه. تقریبا همیشه. یه چال خیلی کم عمق روی لپش داره و لب های باریکش توی قشنگ ترین حالت خودشونن. قطعا هیچوقت نمیتونم این لبخند رو فراموش کنم.

——————

——————

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

میلو

Always been you[lesbian]Where stories live. Discover now