12

237 34 0
                                    

اولین چیزی که وقتی از خواب بیدار میشم به ذهنم میاد اینه:
"دیرم شده!"

از جام بلند میشم و به ساعت نگاهی میندازم. مسابقه ساعت ۴ شروع میشه و الان... ساعت ۳ و نیمه.
فاک.

در حالی که به طرف کمد میرم و اولین لباسایی که به چشمم میخورن رو برمیدارم و میندازم رو تخت، زیر لب با خودم حرف میزنم و سعی میکنم بفهمم چیکار باید بکنم.

میخوام به طرف دستشویی برم که صدای زنگ گوشیم متوقفم میکنه. راهمو عوض میکنم، به طرف تختم میرم و گوشیمو از روش برمیدارم. با فکر اینکه حتما مایلزه و میخواد ببینه کجام جواب میدم و بعد دوباره گوشیو روی تخت میندازم و مشغول پوشیدن لباسام میشن.

+ الو؟
- سلام.
وقتی صدای مایلز به گوشم نمیخوره ابروهام بالا میرن. به طرف گوشی میرم و به اسم روش دقت میکنم. فاک. چطوری فراموش کردم که کای قراره بیاد. لعنتی!

- جید؟ اونجایی؟؟
+ آره..آره! سلام 
- اوه، خیلی خب.
لحظه ای مکث میکنه.
- میخواستم بپرسم که هنوز راه افتادی یا نه؟ چون من-

+ نه. هنوز راه نیوفتادم.
- آ.. خب میخوای با هم بریم؟
+ آره!
- باشه. من میام اونجا.

وقتی کای در اتاق رو میزنه من هنوز دارم لباس میپوشم. دکمه ی شلوارم رو میبندم و به طرف در میرم. بازش میکنم و سریع به کای سلام میکنم. از جلوی در کنار میرم و به طرف تخت میرم تا تیشرتی که روش افتاده رو بردارم.

چشمم به قیافه ی متعجب کای که دم در وایستاده میوفته و میگم:
+ میتونی بیای تو.
ابرو هاش تو هم میرن. انگار که مطمئن نیست چیکار باید بکنه، ولی به هر حال وارد اتاق میشه و در رو پشت سرش میبنده.

پشتمو بهش میکنم و رو به کمد تیشرت خونگیم رو در میارم. و بعد تیشرتی که انتخاب کردم رو میپوشم. هودیم‌ رو روش میپوشم و وقتی به طرفش برمیگردم متوجه میشم که پشتشو بهم کرده. دستاش تو جیبشه و داره به سقف نگاه میکنه.

Always been you[lesbian]Where stories live. Discover now