31

79 16 6
                                    

وقتی سر ساعت هفت در اتاقمو میزنه، یه چند دقیقه ای میشه که آماده ام. درو باز میکنم و چهره ی کای از همیشه خوشحال تر به نظر میرسه.

لبخند بزرگی روی لب هاشه و چال گونه‌ش حسابی بیرون زده.
- سلام!
متقابلا لبخند میزنم. لبخندم از ته دله. جوری که مطمئنم اگر منم چال گونه داشتم، قطعا الان پیداش میشد.
+سلام.

از اتاقم خارج میشم و درو پشت سرم میبندم.
+ خب. میخوای منو کجا ببری؟
- به زودی میفهمی.
میخندم.
+ خیلی خب. به نفعته شهر بازی نباشه.

سرجاش می‌ایسته و شوکه نگاهم میکنه.
- شهربازیه!
+ چی؟
ساکت میمونه.

+ واقعا داریم میریم شهربازی؟
بعد از چند ثانیه، میزنه زیر خنده. دوباره شروع به حرکت میکنه و دست منو میگیره و مجبورم میکنه کنار راه برم.
- نه. شوخی کردم.

نفسمو بیرون میدم.
+ نزدیک بود برگردم اتاقم.

وقتی توی ماشین میشینیم، در حالی که داره کمربندشو میبنده میگه:
- حالا چرا انقدر از شهربازی متنفری؟
+ قرار نیست بهت بگم. 

میخنده.
- از ارتفاع میترسی. مگه نه؟
اخمام توی هم میرن. از کجا فهمید؟
+ حالا هرچی.

کمربندمو میبندم و حرکت میکنیم. بهم میگه اهنگ بزارم.
love you more than me -  montell fish
Come a little closer - cage the elephant

مدت زیادی طول نمیکشه که کای فرمونو میچرخونه و وارد یه پارکینگ میشیم. ماشینا به ترتیب و پشت سر هم پارک کردن.

وقتی متوجه صفحه ی نمایش بزرگ رو به رومون میشم، میخوام از خوشحالی بال در بیارم.
+ صبر کن. اینجا از اون سینما های ماشینیه؟
کای ماشینو توی یکی از ردیف ها پارک میکنه و بعد خاموشش میکنه. با لبخند نگاهم میکنه.
- آره. خودشه.

+ فکر کردم اینا فقط توی فیلما ان.
- امیدوارم فیلم ترسناک دوست داشته باشی.
+ شوخی میکنی؟ من عاشق فیلم ترسناکم!

وقتی که متوجه میشم فیلمی که قراره ببینیم جیغه، دیگه نمیتونم جلوی ذوقمو بگیرم. کفشامو در میارم تا ماشینش کثیف نشه و بعد چهار زانو میشینم. اونم همین کارو میکنه.

از صندلی عقب یه کیسه ی پر از خوراکی میاره و بینمون میزاره. این احتمالا بهترین دیتیه که تا حالا رفتم. انگار اون واقعا میدونه چطوری خوشحالم کنه.

"امروز چلسی اومد خونمون. من پیشنهاد دادم فیلم ببینیم و اونم قبول کرد. روی کاناپه ی روبه روی تلوزیون نشستیم و من شروع به انتخاب فیلم کردم. چلسی حواسش پیش من نبود. سرش توی گوشیش و بود و وقتی ازش پرسیدم چه فیلمی ببینیم گفت: "هرچی". تصمیم گرفتم جیغ رو بزارم. اون فیلم ترسناک مورد علاقمه. بهش گفتم: "جیغ رو ببینیم؟"
و اون بالاخره نگاهشو از گوشیش گرفت و بهم با خنده گفت: "جیغ چه کوفتیه؟" با تعجب نگاهش کردم. "نمیدونی جیغ چیه؟" دوباره سرشو توی گوشیش کرد. "نه. ترسناکه؟" سر تکون دادم، ولی ندید. و مجبور شدم بگم: "آره". "نمیدونم. هرچی میزاری ترسناک نزار. من ازون فیلما متنفرم. کمدی ای چیزی بزار." با خودم فکر کردم که کدوم آدمی میتونه از فیلم ترسناک بدش بیاد؟ ولی چیزی نگفتم و به جاش اولین فیلم کمدی ای که دیدم رو پلی کردم. هنوز پنج دقیقه از فیلم نگذشته بود که گوشی چلسی زنگ خورد. از جاش بلند شد. "کیه؟" در حالی که با عجله از اتاق خارج میشد گفت: "جویی".
"جوییِ مدرسه؟" با تعجب پرسیدم. ولی اون دیگه از اتاق خارج شده بود. بقیه ی فیلم رو تنهایی دیدم. اون حدود نیم ساعت با جویی حرف زد و بعد گفت خونه کار داره و باید بره. فیلم بدی بود. فکر کنم حتی یک بار هم نخندیدم."

وقتی فیلم تموم میشه، کای نفس عمیقی میکشه.
- هیچوقت نتونستم از استو و بیلی لومیس متنفر شم.
سر تکون میدم.
+ دقیقا! اونا بهترین قاتل های ممکن ان.

لبخند میزنه. وقتی تیتراژ پایانی تموم میشه، تقریبا جزو آخرین ماشین هایی هستیم که ازونجا خارج میشیم.
بعدش میریم پیتزا میخوریم و به خوابگاه برمیگردیم.

وقتی ماشین رو پارک میکنه و پیاده میشیم، دستمو میگیره و با هم به طرف ساختمون خوابگاه میریم. گرفتن دستش حس خیلی خوبی داره. تا اتاقم همراهیم میکنه و بعد بقلم میکنه. روی موهامو میبوسه.

با خودم میگم "کاش این کارو نمیکرد"
هر لحظه داره کاری میکنه بیشتر وابستش شم. بهم میگه:
- ممنونم که اومدی.
+ بهم خیلی خوش گذشت.

لبخند میزنه و بعد ازم خداحافظی میکنه. روی تختم دراز میکشم و به سقف خیره میشم. امروز شبیه یکی از اون خواباست که میبینی و توش دیوانه وار عاشق یک نفری که صورت نداره. در آخرم درست توی قسمت خوبش یهو از خواب میپری. تنها فرقش اینه که کای صورت داره، و من هنوز از خواب نپریدم.

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 06 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Always been you[lesbian]Where stories live. Discover now